«حاج قاسم» سفیر کربلاست

حاج قاسم سلیمانیسی و چند سال است که جمهوری اسلامی قرار است هفته بعد سقوط کند، تا خاورمیانه روی انگشتان ژنرال پترائوس بچرخد. اول قرار بود، دنیا روی انگشت آمریکا بچرخد، بعد قرار شد خاورمیانه، اما حالا نظام سرمایه‌داری باید سیب مرحوم استیو جابز را ۲ دستی بچسبد. زمین البته که نیروی جاذبه دارد. حالا گلابی‌های استرالیا هم برای نظام سرمایه‌داری شاخ شده‌اند. آمریکا دیر جنبید، دیگر کاری از ترور ساخته نیست. آمانو نمی‌تواند با یک بیانیه، جور این همه فلاکت یانکی‌ها را بکشد.

اوباما خیال کرده دنیا به همین کوچکی کره زمین مدور روی میز اتاق بیضی است که فوت کنی بچرخد و با یک اشاره، چند دور بچرخد. میکروفن جلوی جناب پرزیدنت، چند ثانیه دیگر باز بود، اوباما یک فحش آبدار؛ از آن خیلی بی‌تربیتی٬ها، نثار این ژنرال زپرتی می‌کرد؛ بی عرضه فلان فلان شده گور به گوری! اوباما قبل از حرف زدن جلوی میکروفن، ابتدا باید چند تایی فوت کند و بعدش بگوید؛ «یک، دو، سه آزمایش می‌شود» و آنگاه، چند بار با انگشت بزند روی سر میکروفن و بعد که میکروفن صدا کرد، حرف بزند و الا هرهرهر ۹۹ درصد دنیا می‌خندد به یک درصد.

اوباما باید مراقب باشد وقتی که دارد از حاج قاسم سلیمانی می‌ترسد، لنز دوربین‌ها باز نباشد. سارکوزی اما اصلا حرف نزند، بهتر است. ژنرال پترائوس، پر! سربازان آمریکایی، پر! نظام سرمایه‌داری، پر! سارکوزی، تازه فهمیده صهیونیست‌ها دروغ می‌گویند. «مثل سگ»اش را بعدا می‌فهمد! حالا صهیونیست‌ها معترف‌اند که خاورمیانه دارد روی انگشتان حاج قاسم سلیمانی می‌چرخد. در همه ارتش‌های دنیا، ژنرال‌ها را از ستاره‌های روی دوش‌شان می‌شناسند، اما سرداران سپاه حضرت ماه، خودشان ستاره‌اند. اگر در همه جای دنیا، ژنرال‌ها به ستاره‌های روی دوش‌شان می‌نازند، اما حاج قاسم سپاه قدس، خودش ستاره است. ستاره‌ای که بارها مزه شهادت را چشیده. ستاره‌ای که بارها و بارها و بارها شهادت برایش از عسل، شیرین‌تر بوده.

آمریکا دارد سرداری را از ترور می‌ترساند که بارها به شهادت رسیده است! مزار حاج قاسم، قلب ماست؛ اوباما اما اینقدر نیرو ندارد که بخواهد همه ما را ترور کند. ما زیادیم. یکی دو تا نیستیم. مرز نداریم. کارهای‌مان عجیب غریب است؛ گاهی سر از قافیه شعر آیات القرمزی درمی‌آوریم و گاه، سر از شعار «مرگ بر اسرائیل» جنبش تسخیر وال استریت، در آن سوی دنیا. سربازان آمریکایی تازه به مرخصی رفته‌اند. هی مردک! اذیت نکن این نفله‌ها را. راستی! تروریسم دولتی‌ات قرار بود حاج قاسم سلیمانی را ترور کند یا شهروندان آمریکایی را؟!

آقای آمانو! کشتار اعضای جنبش تسخیر وال استریت «احتمالا فرهنگی» است!! ۲۰۰ کلاهک اتمی اسرائیل «احتمالا دودکش خانه مادربزرگ» است!! تهدید به ترور فرماندهان سپاه قدس، «احتمالا تروریسم دولتی» نیست!! لازم نیست میکروفن تو باز شود؛ ما خودمان می‌دانیم چه داری می‌کشی از دست نظام سرمایه داری. آمریکایی‌ها دروغ می‌گویند؛ تروریست‌های یانکی، سال‌هاست که نقشه ترور شریف‌ترین عناصر مبارزه جمهوری اسلامی را کشیده‌اند. در آستانه محرم، سربازان سپاه یزید دارند یکی یکی از عراق بیرون می‌روند. در عراق، بارگاه مسلم، همسایه مزار مختار است. این روزها سفیر عاشورا بوی انتقام می‌دهد. ماموریت ژنرال پترائوس در خاورمیانه، بد موقعی تمام شد. این، انقلاب اسلامی است که با بیداری اسلامی، تهدید کرده آمریکا را. این، ماییم که سر جنگ داریم. این، حاج قاسم سلیمانی است که به بیداری اسلامی خط می‌دهد. آمریکا اما به جای جنگ، رو آورده به ترور.

این بار «سفیر عاشورا» به کربلا رسیده است. امروز، «مسلم»، مردی از قوم سلمان است و سپاه قدس، یک سپاه عاشورایی است. خاورمیانه زادگاه حاج قاسم است. این خاک، باید هم از فرزندش خط بگیرد. حالا ۲ طفلان مسلم، جلوی چشم یزید قد کشیده‌اند. بیداری اسلامی یعنی بیعت مسلمانان با انقلاب اسلامی. اوباما باید قاسم سلیمانی را در «الی بیت المقدس» ترور می‌کرد. آمریکا، سردار سپاه قدس را در گوگل سرچ می‌کند، اما در خط مقدم کربلا پیدایش می‌کند. راست می‌گوید آن مردک اسرائیلی؛ معلوم نیست حاج قاسم کجا هست، کجا نیست. سردار سپاه خامنه‌ای، مچ ژنرال پترائوس را خواباند در خاورمیانه. فرمانده کل قوای ما، استاد آرایش نظامی است و خوب می‌داند از هر ستاره‌اش، در کجا نور بگیرد.

قلب ما مزار حاج قاسم است. قلب ما زنده است. ما از شهادت نمی‌ترسیم. اوباما باید فرهنگ شهادت را ترور کند. اوباما باید ایام مسلمیه را ترور کند. اوباما باید «مسلم نیا به کوفه» حاج منصور را ترور کند. اوباما باید لباس مشکی بچه‌های بسیج را ترور کند. همه‌اش تقصیر عاشوراست! اوباما باید «باز این چه شورش است» را ترور کند. اوباما باید «کتیبه‌های محتشم» را ترور کند. آمریکا برای اینکه قاسم سلیمانی را بشناسد، باید داستان قاسم بن الحسن را بخواند که حاج قاسم هنوز هم در خط مقدم کربلاست. ما از سردار گرفته تا سرباز، و از ماه گرفته تا ستاره، جملگی گریه کن حسینیم؛ اشک و عشق را نمی‌توان ترور کرد.

بیداری اسلامی زنده است، چون حاج قاسم بارها و بارها به شهادت رسیده است. چون حاج قاسم زنده است. بچه‌های «سپاه قدس» همان بچه‌های «الی بیت المقدس»اند. انقلاب ما از اول هم مرز نداشت. حاج قاسم، سفیر کربلاست؛ مسافر افق را نمی توان ترور کرد.

سردار! تا طواف عشق کامل شود، هنوز باید گرد شمع شهادت، پروانه وار بگردی. ای شهید زنده! ای زنده‌ترین شهدا! ماه می‌داند که تا طلوع خورشید، امتداد دارد شهادتت و ادامه دارد زندگی‌ات. همه زندگی تو، لحظاتی قبل از شهادت است. الحق که جوشش خون سرخت جاودانه است. همچون تو ستاره‌ای، ناز دارد و راز دارد شهادتش. دشمن، راهی به این سرالاسرار ندارد. بنازم انتخاب ماه را برای فرماندهی سپاه قدس. چشم خفاشان کور، که بعد از جنگ، پیکر شهیدت سالم برگشت. قطره‌های خون تو هنوز نفس می‌کشند. تو زنده‌ای. تو شهید زنده‌ای. تو شهید گمنامی هستی که به جای دوست، دشمن دارد تفحصت می‌کند. خانه تو، خون تو، خاک تو، مزار تو در قطعه‌ای از قلب ماست.

بعید می‌دانم برد سلاح دشمن، به نهانخانه دل مجنون برسد. تو سپاه قدس را هم «۴۱ ثارالله»ی اداره می‌کنی. مرز جنگ عوض شده، محتوایش نه. مرد جبهه‌ها همان است که بود. همین است که هست. مانده‌ام که در کدامین شب، نقشه این فتح را کشیده‌ای، که دشمن اینچنین به خونت تشنه است؟! تو که بارها به شهادتت رسیده‌ای، آن سوی هستی قصه چیست؟! چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش…

حسین قدیانی/ قطعه ۲۶

عود کردن بيماري اسلام‌ستيزي شجريان!

با این که دلم نمی‌خواد این قدر از شجریان بنویسم ولی برای آخرین مطلب، آخرین اظهار نظر ایشون رو که در واقع چوب حراج بر هر آنچه که تا به حال مردم مسلمون در مورد ایشون می‌اندیشیدن زده، می‌ذارم:

«بيژن فرهودي» (خبرنگار صداي آمريکا)  اخيراً به سراغ «محمدرضا شجريان» رفت و با ذکراين مقدمه که: «گزارش بازرس ويژه سازمان ملل، آقاي «احمد شهيد»، در مورد وضعيت حقوق بشر در ايران نشان مي‌دهد که حکومت ايران طي دو سال اخير با هنرمندان چپ افتاده است»، نظر شجريان را در اين‌باره جويا شد.

شجريان پاسخ داد: «به‌طور کلي اين نظام و اين حکومت ذاتاً مي‌خواهد همه چيز در اختيارش باشد. اين نظام مي‌خواهد همه‌چيز را به‌طور صددرصد زير سلطه خود داشته باشد. اگر يک بخشي از حکومت نخواهد که با آن‌ها باشد، همه آن بخش، زير سؤال مي‌رود و مي‌گويند که اين، مورد دارد و جلويش را مي‌گيرند. اگر يک نفر پايش را از گليم خود درازتر کند- از نظر آن‌ها - مشکلات زيادي سر راهش قرار مي‌دهند. اين‌ها هرگز با هنر کنار نمي‌آيند، هرگز و هرگز! همچنان که در طول 1400 سال با هنر ما کنار نيامدند. باز هم نخواهند آمد. موسيقي هم مانند خيلي از هنرها نمي‌تواند در خدمت اين‌ها باشد.»

شجريان با اين اظهارات نشان داد ابراز نارضايتي او از نظام 33 ساله جمهوري اسلامي، بهانه‌اي بيش نبوده و مشکل اصلي او با اساس اسلام به‌عنوان يک مکتب آسماني است. شجريان با تصريح به «کنار نيامدن 1400 ساله با هنر» انگشت اتهام را به سمت اسلام مي‌گيرد و پرده از درونيات خود برمي‌دارد.

گويا اسلام‌ستيزي، يک بيماري واگيردار در جبهه مخالفان جمهوري اسلامي است که به محض خروج از کشور عود مي‌کند!

از کفريات گنجي و حقيقت‌جو و شيرين عبادي و سروش و... بگيريد تا اين اواخر که افاضات محمدرضا شجريان هم به آن‌ها اضافه شد.

یه بخش از این مصاحبه رو می تونید اینجا ببینید.

شهید بهشتی و آزادی

همه حق اظهار نظر درباره‌ی مسئولان جامعه را دارند به شرطی که راست بگویند.

آیا کیفیت از بین بردن این موانع این است که تو هم یک سخنی را و یک رویه‌ای را آغاز کنی که محیط را عصبانی‌تر کند و به خشونت بیش‌تر بکشانی و آن وقت در محیط عصبانی‌تر و خشونت بیش‌تر انتظار آن داشته باشی که آزادی کامل‌تر تأمین شود؟ می‌شود همچنین چیزی؟ اولین بحث‌هایی که باید با هم داشته باشیم این‌هاست که اگر موانعی، مشکلاتی و محدودیت‌هایی برای آزادی‌های مشروع تو در بیان احساس و اندیشه‌ات وجود دارد و کیفیت از بین بردن این موانع، بهترین راه برای از میان برداشتن این موانع چیست؟ جنجال است؟ فریاد است؟ مرده باد، زنده باد است؟ یا نه، راه های معقول‌تر و راه‌های مطلوب‌تر و راه‌های سازنده‌تری وجود دارد؟ ما هرگز نمی‌توانیم آزادی را به معنای دروغ گفتن و دروغ پردازی بدانیم. جلوی دروغ پردازی را باید گرفت. البته باید نهادهای قانونی بتوانند جلوی این دروغ پردازی‌ها را بگیرند.

همه‌ی زنان و مردان جمهوری اسلامی ایران اعم از مسلمان و غیرمسلمان در اظهار نظر پیرامون شخصیت و طرز فکر مدیران و مسئولان جامعه در هر درجه که باشند آزادند، با رعایت این دو شرط که دروغ نگویند و بیانات‌شان نصیحت و دلسوزی و ارشاد باشد.

در اسلام آزادی‌های فردی، محدودیت‌های اجتماعی نیز دارد. انسان آزاد است اما در چارچوب حدود الله و در چارچوب قوانین الهی.

منبع: ارزش‌ها در نگاه شهید بهشتی(ره)، سازمان انتشارات روزنامه‌ی جمهوری اسلامی

مدح جانانه امیرالمومنین(ع) از زبان پیامبر(ص)

اقیانوس ناپیدا کرانه فضائل و مناقب مولای متقیان امیرمومنان علی ابن ابی طالب گسترده تر از آن است که نوابغ جهان صاحبان قلم و بیان فرزانگان زمان و فرهیختگان دوران با قلم و زبان به تصویر گوشه ای از فضائل بیکران آن اعجوبه خلقت و نادره آفرینش بپردازند.بنابراین باید سراغ خود معصوم رفت هر چند که او نیز به دلیل فهم پایین بشر همه مناقب و فضائل آن امام همام را بیان نکرده است.

به گزارش جهان این روزها که مزین به میلاد پر برکت مولی الموحدین امیرالمومنین است تلاش شد تا مجموعه‌ای از احادیث خواندنی از زبان پیامبر و تعدادی از احادیث قدسی را خدمتتان ارائه شود. بخش اول مدح علی علیه السلام از زبان پیامبر اکرم است که از کتب چشم بر خورشید علامه محمدرضا حکیمی خراسانی انتخاب شده است. به گزارش جهان این روزها که مزین به میلاد پر برکت مولی الموحدین امیرالمومنین است تلاش شد تا مجموعه‌ای از احادیث خواندنی از زبان پیامبر و تعدادی از احادیث قدسی را خدمتتان ارائه شود. بخش اول مدح علی علیه السلام از زبان پیامبر اکرم است که از کتب چشم بر خورشید علامه محمدرضا حکیمی خراسانی انتخاب شده است.

دوستان علی
رسول خدا می فرماید: اگر تمامی مردم بر دوستداری علی جمع می‌شدند خداوند آتش جهنم را خلق نمی‌کرد.
بحار النوار ج ۳۹ ص ۴۲۸

ابوهریره از رسول خدا نقل کرده است که فرمود:هنگامی که (در شب معراج) مرا به آسمان ها بردند دیدم که بر پایه عرش نوشته شده بود :هیچ معبودی نیست جز خدای یکتا، محمد رسول خداست. او را به وسیله علی تایید کردم و به وسیله علی یاری دادم.
مناقب خوارزمی ص ۳۲۸

نور واحد
هزار سال پیش از آن که خداوند آدم را بیافریند من و علی نوری نزد خدای عزوجل بودیم و آن نور خدا را تسبیح و تقدیس می‌کرد. هنگامی که خدا آدم را آفرید آن نور را در صلب وی قرار داد. ما همواره در یک جا بودیم تا آن که در صلب عبدالمطلب جدا شدیم. در من "پیامبری" و در علی "خلافت" قرار گرفت.
مناقب علی ابن ابی طالب ص ۸۸

خاک مقدس
سوگند به آن کس که جانم در دست اوست اگر بیم آن نبود که گروهی از امت من درباره تو همان چیزی را که ترسایان درباره عیس بن مریم گفتند، بگویند، امروز درباره تو سخنی می گفتم که بر هیچ مسلمانی نمی‌گذشتی، جز آنکه خاک پایت را به عنوان تبرک بر می داشت.
معجم کبیر طبرانی ج ۱ ص ۳۲۰

جایگاه علی
جایگاه علی نسبت به من، مثل جایگاه من نسبت به پروردگارم است.
دخائر العقبی ص ۶۴

تردید در علی مساوی است با کفر
علی بهترین فرد بشر است هر که تردید به خود راه دهد کافر است.
تاریخ مدینه دمشق ج ۴۲ ص ۳۷۳

کسی که در حق علی شک کند کافر است.
بحار النوار ج ۳۸ ص ۱۳۵

جواز بهشت
احدی از پل صراط عبور نخواهد کرد مگر کسی که علی برای او جواز عبور بنویسید.
الریاض النصره ج ۳ ص ۱۳۷

سرلوحه نامه اعمال
سرلوحه نامه اعمال مومن محبت علی بن ابی طالب است.
تاریخ بغداد ج ۴ ص ۴۱۰

شبیه کعبه
ابوذر غفاری از رسول خدا روایت می کند که فرمود:
مثل علی بین شما همچون مثل کعبه پوشیده است.نگاه کردن بر آن عبادت و آهنگ او نمودن واجب است.
مناقب علی ابن ابی طالب ص ۱۰۷

شرط عبادت ولایت علی است
ای علی اگر کسی خدا را به اندازه نوح عبادت کند و همسنگ کوه احد در راه خدا طلا انفاق کند و ان مقدار عمر کند که هزار بار با پای پیاده حج به جای آورد و سپس در میان صفا و مروه مظلومانه کشته شد اگر ولایت تو را نپذیرد بوی بهشت به مشامش نمی رسد و داخل بهشت نمی شود.
مناقب خوارزمی ص ۶۸

فرشتگانی از نور صورت علی
همانا خدا از نور صورت علی بن ابی طالب فرشتگانی آفریده که (خداوند را) تسبیح گویند و تقدیس نمایند و ثواب آن را برای دوستان علی و دوستان فرزندانش ثبت و ضبط کنند.
مقتل الحسین ج ۱ ص ۹۷

یک نور در دو بدن
من و علی نوری بودیم در برابر خدای متعال ، چهارده هزار سال پیش از این که آدم آفریده شود.چون خدای تعالی آدم را آفرید آن نور را دو نیمه کرد؛ نیمی از آن منم و نیمه دیگر علی است.
الریاض النصره ج ۳ ص ۱۲۰

نوشته ای در بهشت
هزار سال پیش از این که خدا آسمان ها و زمین را بیافریند بر در بهشت نوشته شده است:"خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد پیامبر خدا است و علی برادر پیامبر خدا است"
کنز العمال ج ۱۱ ص ۶۲۴

کینه علی
هر کس بمیرد در حالی که در دلش کینه علی ابن ابی طالب وجود داشته باشد یهودی و یا نصرانی از دنیا می رود.
الفردوس بما ثور الخطاب ج ۳ ص ۵۰۸

مثل سوره قل هو الله احد
ای علی تو مثل سوره قل هو الله احد هستی.هر کس تو را در دل دوست بدارد گوئی یک سوم قران را خوانده است و هر کس تو را در دل دوست بدارد و با زبانش تو را یاری کند گوئی دو سوم قران را خوانده است و هر کس تو را در دل دوست بدارد و با زبانش تو را یاری کند و با دستش به یاریت بیاید همه قران را تلاوت کرده است.
تفسیر نورالثقلین ج۵ ص ۷۰۱

امتیاز هایی که به پیامبر داده نشد
سه فضیلت به من داده شد که علی نیز در آنها شریک است، و سه امتیاز به علی داده شد که به من داده نشده است.
لوای حمد برای من است و علی حامل آن، کوثر مال من است و علی ساقی آن؛ و بهشت و آتش به دست من است و علی تقسیم کننده آن. اما آن سه ویژگی که تنها به علی داده شده و من سهمی از آن ندارم این است که به او پدر زنی داده شده که نظیرش به من داده نشده است فاطمه همسر اوست و مانند آن به من داده نشده است و به او دو پسر داده شده که مانندشان به من داده نشده است.
بحار النوار ج ۳۹ ص ۹۰

رابطه حب علی و بغض علی
دروغ گفته است هر کس گمان می کند مرا دوست دارد در حالی که با این (علی ) دشمن است.
تاریخ مدینه دمشق ج ۴۲ ص ۲۶۸

تمام ایمان در مقابل تمام کفر
علی علیه السلام از رسول خدا اجازه گرفت و به سوی میدان رفت .در این حال پیامبر در فضیلت جهاد علی علیه السلام فرمودند: اینک تمام ایمان با تمام کفر روبرو شده است
شرح نهج البلاغه ج ۱۳ ص ۲۸۵

ضربت علی در روز خندق برتر است از تمام عبادتهای جن و انس تا روز قیامت
ینابیع الموده ج ۱ ص ۲۸۲

در هنگام فتنه
بزودی بعد از من فتنه ای پدید می آید هنگامی که واقع شد ملازم علی ابن ابی طالب باشید و از او جدا نشوید زیرا او نخستین کسی است که با من دیدار می کند و نخستین کسی است که با من مصاحفه می کند در روز قیامت، او در آسمان بالا نیز همراه من است و او جدا کننده حق از باطل است
تاریخ مدینه دمشق ج ۴۲ ص ۴۵۰

برای شیعیان
یاعلی! تو و شیعیانت در بهشت هستید نخستین کسی که زمین برایش شکافته می شود حضرت محمد و سپس شما هستید اولین کسی که مورد تکریم قرار می گیرد حضرت محمد و سپس شما هستید نخستین کسی که خلعت داده می شود حضرت محمد و سپس شما هستید
مناقب خوارزمی ص ۱۱۳

فضائل بی شمار
اگر تمام درختان قلم، و دریاها مرکب و همه جنیان شمارشگر و همه انسانها نگارشگر باشند قادر به شمارش فضائل علی ابن ابی طالب نخواهند بود
مناقب خوارزمی ص ۳۲

احادیث قدسی در مدح امیرالمومنین (ع)

قال الله عز وجل : یا محمد اقراء علی علی بن ابی طالب امیر المومنین فما سمیت بهذا احدا قبله ولا اسمی باحدا بعده

ای محمد علی ابن ابی طالب را امیر المومنین بخوان . قبل از او این نام را به کسی نگذارده و بعد از او به کسی نامگذاری نخواهم نمود ۱

قال الله عز وجل : لو اجتمع الناس کلهم علی ولایت علی ما خلقت النار
اگر مردم بر ولایت علی (ع) می پیوستند آتش جهنم را خلق نمی کردم۲

قال الله عز وجل : قد جعلت علیا علما فمن تبعه کان هادیا
به تحقیق علی (ع) را علم ( نشانه هدایت ) قرار داده ام که پیرو او هدایت می یابد .۳

قال الله عز وجل : یا محمد بک و به و بالائمه من ولده ارحم عبادی و امانی
ای محمد به واسطه تو وعلی و امامانی که از فرزندان تو هستند به بندگانم رحم می کنم ۴

قال الله تبارک و تعالی :
الا یا ملائکتی و سکان جنتی بارکوا علی ابن ابی طالب حبیب محمد وفاطمه بنت محمد فقد بارکت علیهما

آگاه باشید ای فرشتگان و ساکنان بهشتم ! به تحقیق من علی حبیب محمد وفاطمهدختر محمد را مجد و عظمت دادم و شما پیوسته نسبت به ایشان در این راستا باشید . ۵

قال الله تبارک و تعالی :
به یقام دینی و تنفذ احکامی
بواسطه علی (ع) دین و دستوراتم بپا می شود ۶

قال الله تبارک و تعالی :
به اوحی عبادی و بلادی
بواسطه علی (ع) بندگانم و سرزمین های خودم را احیا می کنم ۷

قال الله تبارک و تعالی :
به یمیز حذب الشیطان من حذبی
بواسطه علی (ع) حذب شیطان از حذب خودم مشخص می شود ۸

قال الله تبارک و تعالی :


به اجعل کلمه الذین کفروا السفلی و کلمتی العلیا
بواسطه علی (ع) وجود کافران و آثارشان را پست و آنچه را مربوط به من است ولا قرار می دهم ۹

قال الله تبارک و تعالی :
لولا علی ما خلقت جنتی
اگر علی (ع) نبود بهشتم را نمی آفریدم ۱۰

قال الله تبارک و تعالی :
ان علیا امام الاولیاء
بطور یقین علی امام دوستان درگاه الهی است ۱۱

قال الله تبارک و تعالی :
لا اله الا الله محمد رسول الله و نبی الرحمه و علی مقیم الحجه
محمودی جز الله نیست ؛ محمد رسول خدا و پیامبر رحمت و علی (ع) بر پا کننده حجت است ۱۲

۱- جواهر السنیه ص ۲۰۴
۲- جواهر السنیه ص ۱۸۵ و بحار الانوار ج ۳۹ ص ۲۴۷ روایت ۴
۳- جواهر السنیه ص ۲۰۳
۴- جواهر السنیه ص ۱۸۴
۵- جواهر السنیه ص ۱۸۳
۶- جواهر السنیه ص ۱۸۴
۷- همان
۸- همان
۹- همان
۱۰- جواهر السنیه ص ۲۱۱
۱۱- کشف الغمه ج ۱ ص ۱۴۳
۱۲- جواهر السنیه ص ۲۱۲

ایرانیان چگونه شیعه شدند؟

با عرض تسلیت ایام ارتحال جانسوز بزرگترین احیاگر اسلام ناب محمدی در قرون اخیر؛ حضرت امام خمینی، متن ذیل را که به نظرم جالب توجه آمد برای این پست انتخاب کردم. روح امام و شهدا شاد باد!

سؤالي كه دراين نوشتار مورد بررسي قرار خواهد گرفت، اين است كه چگونه ايرانيان به سوي تشيع گرايش يافتند؟

سابقه دين اسلام در سرزمين ايران به عصر حيات «پيامبر اكرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرويز» شاه ايران برمي‏گردد؛ و ورود رسمي اين دين به اين سرزمين، به سال ۱۶ هجري و در زمان حكومت «عمر بن خطاب» خليفه دوم.

اما سؤال اساسي اين است كه به رغم ورود اسلام به ايران در دوره خلفا و همچنين به رغم آنكه ايرانيان قرون اوليه، اكثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد كه هم اينك شاهد اكثريت ايرانيان شيعي هستيم؟

در اين نوشته، بحث كلامي مطرح نيست. بلكه از ديدگاه "جامعه‏شناسي تاريخي " بررسي مي‏كنيم كه چه تحولاتي باعث شد كه اكثر ايرانيان، شيعه شوند.

در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است:

۱. پاسخ هاي نادرست و افسانه‏اي.

۲. پاسخ صحيح و منطقي.

در اينجا ضمن طرح چند پاسخ افسانه‏اي و نقد آنها، در انتها پاسخ صحيح را ارائه خواهيم كرد.

۱. پاسخ‏هاي نادرست و افسانه‏اي:

۱ ـ ۱. ازدواج امام حسين (ع) با شهربانو دختر يزدگرد سوم از سلسله ساساني، باعث علاقه ايرانيان به اهل بيت(ع) و در نتيجه تشيع ايرانيان شده است.

نقد اين پاسخ:

اولاً: اساس چنين داستاني صحيح نيست.

ثانياً: لازمه‏ي صحت اين داستان آن است كه ايرانيان مي‏بايست به خود سلسله ساسانيان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالي كه ايرانيان اجازه داده‏اند تا اين سلسله براحتي فرو بپاشد و حتي يزدگرد نيز پا به فرار گذاشت و در شهرهاي مختلف ايران آواره بود تا اين كه سرانجام توسط "آسياباني ايراني " در "مرو " كشته شد.

ثالثاً: پاسخ ديگري هم شهيد مطهري مي‏دهد و آن اينكه تعدادي از امويان هم با ساسانيان پيوند زناشويي بستند. پس چرا ايرانيان نسبت به امويان علاقه‏مند نشدند؟

۲ ـ ۱. ايرانيان در اصل ضد اعراب، ضد اسلام و ضد مسلمانان بوده‏اند. وقتي ايران توسط مسلمانان فتح شد، ايرانيان مجبور بودند در ظاهر بگويند ما مسلمان شده‏ايم و الا كشته مي‏شدند يا بايد جريمه مي‏پرداختند. لذا در ظاهر اسلام را قبول مي‏كردند اما در واقع همان عقايد زرتشتي‏گري و عقايد قبل از اسلام خود را حفظ كردند و ادامه دادند لكن تحت عنوان شيعه. پس تشيع، مذهبي است كه در اصل به دست ايرانيان ساخته شده و ربطي به اسلام ندارد، بلكه مذهبي ايراني است.

نقد اين پاسخ:

اولاً: اين نظريه زماني مي‏تواند صحيح باشد كه رهبران اصلي شيعه ايراني باشند؛ در حالي كه همه رهبران اصلي شيعه كه ائمه معصومين عليهم السلام هستند، عرب هستند.

ثانياً: اين نظريه در صورتي صحيح است كه شيعيان اوليه همه ايراني باشند در حالي كه جز تعداد كمي از شيعيان اوليه ـ نظير «جناب سلمان فارسي» ـ غالب شيعيان از عرب‏ها بودند.

ثالثاً: نظريه فوق وقتي مي‏تواند صحيح باشد كه منابع و متون اصلي شيعه با ساير مسلمانان تفاوت مي‏داشت و مي‏بايست اين تفاوت در منابع ايراني خود را نشان دهد. در حالي كه اينطور نيست. اولين منبع اصلي مسلمان قرآن كريم است كه شيعه و غير شيعه به آن اعتقاد دارند. دومين منبع سنت است. اجماع هم به همان كتاب و سنت برمي‏گردد و عقل به مستقلات عقليه باز مي‏گردد كه اختصاص به ايرانيان ندارد بلكه مربوط به همه است.

رابعاً: نظريه فوق وقتي مي‏توانست قرين واقع باشد كه ايرانيان از همان قرون اوليه تماماً شيعه باشند. در حالي كه ايرانيان در اين دوره‏ها غالباً غير شيعه بوده و به اسلام اهل سنت گرايش داشتند و اكثر رهبران اهل سنت هم از ايرانيان بودند. همچنين مؤلفان متون ديني اهل سنت اكثراً ايراني هستند و اين نكته‏اي است كه شهيد مطهري در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران مي‏آورد.

خامساً: رهبران و دانشمندان شعيه تا قرن دهم اكثراً غيرايراني بودند و خارج از ايران زندگي مي‏كردند. «شيخ مفيد»، «سيد مرتضي»، «محقق حلي»، «شهيد اول و ثاني» و علماي جبل عامل كه بعدها به دعوت صفويه به ايران آمدند و همچنين «محقق كركي» كه حوزه‏هاي علميه شيعه را در ايران و عراق و مناطق ديگر گسترش داد، همه غيرايراني بودند. اين نكته صحيح است كه فرهنگ، زبان و زمان و مكان و رسم و عادات در آموزه‏هاي مذهبي تأثيرگذار است. اما اينگونه نيست كه اين عوامل سبب شوند يك مذهب تشيع خاص ايرانيان تأسيس شده باشد. اتفاقاً فقه شيعي بر عنصر زمان و مكان، تاريخ و غيره تأكيد فراوان دارد. بنابراين، تأثير و تاثر قابل انكار نيست ولي مسأله نمي‏تواند تعيين كننده باشد.

برخي آموزه‏هاي فلسفي قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است. بعضي از عادات و داستان‏ها هم منتقل شده است. در واقع ايرانيان برخي از ميراث‏هاي خود را حفظ كرده‏اند، اما آن را هرگز جزيي از تشيع ندانسته‏اند. بلكه يكسري از اين مسائل مربوط به آداب و رسوم ملي ماست كه ربطي به تشيع ندارد. مثل زبان فارسي، عيد نوروز و... ايرانيان هيچ گاه زبان فارسي را رها نكردند. زيرا بين اسلام و ايران تضادي نبوده است. بلكه در مواردي كه تعارضي وجود داشته، ايرانيان خود به نفع اسلام از آن دست كشيده‏اند و اسلام را مقدم دانسته‏اند.

۳ ـ ۱. ايرانيان تا قرن دهم سني بودند. از آن پس با زور صفويان به شيعه گرايش يافتند. زيرا شاه اسماعيل صفوي وقتي در تبريز تاج گذاري كرد، بسياري از سني‏ها را قتل عام نمود.

نقد پاسخ فوق:

اولاً: شاه اسماعيل يك جوان ۱۴ ساله بود و نمي‏توان پذيرفت كه وي بدون حمايت شيعيان به قدرت رسيده باشد. زيرا منطقي نيست كه حاميان وي از سني‏ها باشند و عليه مذهب خود، شاه اسماعيل را به نفع مذهب تشيع حمايت كنند. بنابراين، در ايران آن زمان شيعيان زيادي وجود داشته‏اند كه صفويه به اتكاي آنان توانسته‏اند قدرتي تشكيل دهند و در برابر عثماني كه يك امپراتوري پر قدرت مدعي سني بود، بايستند و مقابله كنند و در نهايت حكومت تشكيل دهند.

ثانياً: در تاريخ ثابت نشده است كه صفويه با زور شمشير شيعه را در ايران به وجود آورده باشند. البته به صورت جزيي و موردي، اهل سنت مورد آزار صفويان واقع مي‏شدند، چنانكه شيعيان مورد آزار عثماني‏ها قرار مي‏گرفتند. روشن است كه عمل هر دو حكومت نادرست و غيراسلامي بوده است.

۲. پاسخ صحيح و منطقي:

نخست بايد بپذيريم كه استقرار و نفوذ يك مذهب در ميان يك قوم، امري نه دفعي بلكه به صورت تدريجي است. ما نبايد به دنبال تاريخ خاص و معيني باشيم. به نظر مي‏رسد از زماني كه اولين ايراني به تشيع گرايش يافته تا زماني كه تشيع در ايران فراگير شد و اكثريت ايرانيان را شيعيان تشكيل دادند، حدود ۱۰ قرن به طول انجاميده باشد.

اتفاقاتي كه طي ۱۰ قرن اوليه اسلام در ايران به وقوع پيوست باعث فراگيري تشيع در ايران شد كه به اجمال مي‏توان آنها را اينگونه مرور كرد:

۱ ـ ۲. نخست آنكه «جناب سلمان» صحابه با وفاي پيامبر و اهل بيت، فردي ايراني و شيعي بود. در يمن نيز ايرانياني وجود داشتند كه متمايل به سمت اهل بيت بودند. يمن توسط حضرت علي (ع) و در زمان حيات رسول اكرم (ص) به اسلام ايمان آورد و اهل يمن از همان زمان با حضرت علي (ع) آشنا شدند؛ در حالي كه ساحل خليج فارس تا يمن تحت نفوذ ايران بود.

۲ ـ ۲. در دوره خليفه دوم، وي تبعيض‏هايي بين عرب و عجم قائل شد كه موجب آزردگي خاطر ايرانيان گرديد. پس از كشته شدن خليفه دوم به دست يك ايراني، فرزند وي چند تن از ايرانيان موجود در مدينه را به قتل رساند. اما وقتي حضرت علي(ع) به حكومت رسيد اعلام كرد كه بين عرب و عجم تفاوتي نيست و عرب هيچ گونه فضلي بر عجم ندارد و اين باعث شد تا ايرانيان به حضرت علي(ع) گرايش پيدا كنند. همچنانكه «امام زين العابدين(ع)» با خريدن و آزاد كردن تعداد زيادي از بردگان و بندگان غير عرب، جمعيت زيادي از مواليان در مدينه ايجاد كرد كه محب اهل بيت(ع) بودند.

۳ ـ ۲. پس از شهادت حسين بن علي(ع) ايرانيان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام يزيدي و اسلام حسيني. بني اميه با آن سابقه ظلم‏ها و اعمال تبعيض‏ها نمي‏توانست در قلوب ايرانيان جايي داشته باشد و به صورت طبيعي ايرانيان به سوي امام حسين(ع) و اهل بيت(ع) گرايش پيدا كردند و بعدها در سقوط بني اميه بيشترين كمك‏ها را نمودند. زيرا بني عباس با شعار حمايت از آل محمد (ص) قيام كردند. اما بعد معلوم شد كه اين جريان نيز با جريان اهل بيت فاصله دارد.

۴ ـ ۲. در طول تاريخ، برخي از شاگردان امام جعفر صادق و ساير ائمه ـ عليهم السلام ـ در ايران حضور يافتند و به طور گسترده مكتب اهل بيت(ع) را تبليغ كرده و ايرانيان را به مذهب آنان دعوت مي‏كردند.

۵ ـ ۲. حضور حضرت امام رضا(ع) در خراسان عامل ديگري است. يكي از دلايلي كه «مأمون» مي‏خواست امام رضا(ع) را وليعهد كند، مقابله با عرب‏هايي بود كه از برادرش «امين» حمايت مي‏كردند. تحليل وي اين بود كه با ولايت عهدي امام رضا(ع) هم ايرانيان شيعي را به سوي خود جذب خواهد كرد و هم شيعيان عرب؛ و اين باعث تقويت قدرت وي و ضعف امين خواهد شد.

۶ ـ ۲. بسياري از امام زادگان از ظلم «منصور دوانيقي» و ديگر خلفاي ستمگر به ايران آمدند و پراكندگي آنان در سراسر ايران عامل ديگري در گسترش تشيع در ايران بود. همانطور كه حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در شيراز و «حضرت عبدالعظيم(ع)» در ري، از دلايل مهم روي آوري مردم ايران به سمت تشيع است.

۷ ـ ۲. در عصر سلاطين شيعه‏ي آل‏بويه موجبات تبليغ مكتب اهل بيت(ع) بيش از پيش فراهم شد و كتب مهم شيعي مثل تهذيب، استبصار، كافي و من لايحضره الفقيه در اين زمان تأليف شد. بزرگاني چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي و سيد رضي توانستند در اين عصر اسلام شيعي را به مردم معرفي نمايند.

۸ ـ ۲. در دوره ايلخانان، حضور علامه حلي به مدت ۱۰ سال در ايران و آزادي وي در بيان احكام و مهارت او در فقه و كلام و نيز تلاش‏هاي «خواجه نصير الدين طوسي» عامل ديگري در اين زمينه است.

۹ ـ ۲. حلقه آخر اين جريان تاسيس دولت صفويه و اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي و حضور و دعوت از علماي شيعه از سراسر جهان اسلام است. اين همه سبب شد تا بالاخره در عصر صفويه پس از طي ۱۰ قرن، اسلام شيعي در ايران گسترش يابد و به صورت يك مكتب و مذهب فراگير در اين كشور معرفي شود.

منبع:www.abna.ir

دلشوره ی پنهان در یک پیامک

پیامک رسید:

"اخبار فوری / حمله ی مزدوران آل سعود به مراسم عزاداری حضرت زهرا در بحرین"

و من مات و مبهوت ماندم، خدایا چه کاری از دست من ساخته است؟! رسولت فرمود که اگر در گوشه ای از این دنیای پهناور مسلمانی فریاد "یا للمسلمین" سر دهد بر دیگر مسلمانان واجب است که او را یاری کنند. اما من با این دست بسته برای هم کیشانم چه کاری می توانم انجام داد! جز دعا!

امیدوارم به حق این شب عزیز به زودی این پیامک برای همه ارسال شود:

"اخبار فوری / با شکست مفتضحانه ی مزدوران آل خلیفه، جنایتکاران آل سعود دست از پا درازتر از بحرین گریختند. یا مهدی"

در این شب شهادت بانوی دو عالم و با این غم مضاعف، مثنوی جدید برادر عزیزم سید حمید برقعی مرا تسکین داد. شاید شما را هم.

یا حبیب الباکین

جنگجویی خسته ام بعد از نبردی نابرابر

پیش رویش پشته ای از کشتهء همسنگرانش

                                                 (منزوی)

*** 

تقدیم به حماسه برادران بحرینی ام

 ***

باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است

مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است

بحر آرام دگر باره خروشان شده است

ساحل خفته پر از لولو مرجان شده است

دشمن از وادی قرآن و نماز آمده است

لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است

با شماییم شمایی که فقط شیطانی است

(دین اسلام نه اسلام ابوسفیانی است)

با شماییم که خود را خبری می دانید

و زمین را همه ارث پدری می دانید

با شماییم که در آتش خود دود شدید

فخر کردید که هم کاسهء نمرود شدید

گرد باد آتش صحراست بترسید از آن

آه این طایفه گیراست بترسید از آن

هان! بترسید که دریا به خروش آمده است

خون این طایفه این بار به جوش آمده است

صبر این طایفه وقتی که به سر می آید

دیگر از خرد و کلان معجزه بر می آید

سنگ این قوم که سجیل شود می فهمید

آسمان غرق ابابیل شود می فهمید

پاسخت می دهد این طایفه با خون اینک

ذوالفقاری ز نیام آمده بیرون اینک

هان!بخوانید که خاقانی از این خط گفته است

شعر ایوان مدائن به نصیحت گفته است

هان بترسید که این لشکر بسم الله است

هان بترسید که طوفان طبس در راه است

 ***

 یا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه کنیم

روز خوش بی تو ندیدیم به عالم چه کنیم

پاسخ آینه ها بی تو دمادم سنگ است

یا محمد(ص)! دل این قوم برایت تنگ است

*** 

بانگ هیهات حسینی است رسیده از راه

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

روشی نو در بازیابی حقیقت

اخیرا به مدد برخی دوستان چند جلد کتاب هدیه گرفتم که یکی از آن ها کتاب سفرها و خاطره ها نوشته ی استاد محمد تیجانی بود. با نوشته های ایشان از دیرباز آشنایم و تقریبا تمام کتابهایشان را خوانده ام. به همین دلیل اولین کتابی که در بین آن کتاب ها اقدام به خواندنش کردم همین کتاب بود.

در حال و هوای کتاب امروز به دنبال متن کامل صحاح اهل سنت می گشتم که به سایتی برخوردم که اداره کنندگان آن روشی جدید در احیای حقیقت پیروان اسلام ناب در پیش گرفته ام. در این مورد توضیح بیشتری نداده و شما را به مراجعه و مطالعه ی مطالب مفید این سایت دعوت می کنم. بر روی عنوان ذیل کلیک کنید:

راهی نو برای یافتن باورهای اهل سنت

حكم غیبت با ابزار قلم و رسانه‌های جدید

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه مورخه  ۱۰/۹/۸۹ در ذیل بحثِ موارد استثناء از حكم حرمت غیبت، در پاسخ به سؤالی پیرامون صدق غیبت در مواردی چون ذكر در نوشته، وبلاگ یا ضبط صوت و تصویر و انتقال آن، به نكات مهمی در تبیین احكام آن اشاره فرمودند، كه نظر به اهمیت بحث، این بخش از بیانات معظم‌له در اختیار علاقمندان قرار می‌گیرد:

اينى كه اصلاً اين كار [غیبت] جايز است يا جايز نيست ولو به قصد اصلاح باشد، اين را نميشود به طور مطلق يك چنين چيزى را پابند شد؛ كه ما بگوئيم ما چون ميخواهيم در امر جامعه اصلاح كنيم، پس زيدى را، عمروى را يا يك جريانى را به طور مطلق مورد تهاجم قرار بدهيم، غيبت كنيم؛ حالا آن كسانى كه اين كارها را ميكنند، خيلى اوقات به غيبت هم اكتفاء نميكنند؛ خب، ملاحظه ميكنيد ديگر. گاهى چيزهائى را مى‌آورند كه معلوم نيست حدِّ غيبت(1) بر او صادق باشد؛ شايد مصداق تهمت است، مصداق افتراء است، مصداق قول به غير علم است، مصداق سبّ و شتم است؛ نميشود اين را گفت كه اگر طرف قصد اصلاح دارد، پس بنابراين اين جايز است براى او، نه؛ موارد استثناء همان مواردى است كه [در كتب فقهی] ذكر شده است.

منتها بايد اين موارد صدق كند، احراز بشود. اين خیلی مهم است. واقعاً يكى از چيزهائى كه ما همه‌مان [باید توجه كنیم]، به مردم هم بايد بگوئيم، ياد بدهيم كه توجه بكنند اين است كه: به صرف توهم اين كه حالا اين كار مصلحت دارد، دستشان را، يا قلمشان را، يا وبلاگشان را آزاد نكنند كه هر چه به دهنشان آمد، آن را بگويند؛ اينجور نيست، چون وسائل مدرن امروز همه مشمول همين حكم است. يعنى خواندن وبلاگ هم مثل خواندن كاغذ است، كتاب است، نامه است، مثل شنیدن حرف است. استماع غيبت شامل همه‌ى اينها ميشود؛ يعنى ملاك استماع در اينها وجود دارد مسلّماً. شنيدن به گوش خصوصيتى ندارد، خواندن تو نامه هم عين همان است كه ما در بحث استماع اين را تأكيد كرديم و عرض كرديم.

خب، دوربين هم همين جور است. فرض كنيد كه اگر چنانچه انسان يك خطائى را از كسى ديد، اين را رفت با دوربين ثبت كرد، بعد آمد يك جائى نشان داد؛ اين هم همان است ديگر، چه فرقى ميكند؟ يعنى بايستى واقعاً به اینها توجه كرد. محيط را بايد محيط اخلاقى كرد. ما اگر بخواهيم جامعه را اصلاح بكنيم، اين اصلاح فقط به اين نيست كه انسان از افراد غيبت بكند. راه‌هاى ديگرى هم وجود دارد. حالا من غيبت را عرض ميكنم. فضلاً(2) از تهمت و افتراء و اينها.

بنده يك وقتى به يك مناسبتى در يك صحبت عمومى عرض كردم به مردم كه قرآن كريم ميفرمايد: «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خيراً»؛(3) یعنی وقتى افك(4) را شنيديد چرا به همديگر حسن‌ظن نداشتيد؟ يعنى از اول رد كنيد افك را. [اگر] آمدند به يك نفرى تهمت زدند، يك چيزى را گفتند - حالا يا با عنوان تهمت يا به عنوان غيبت - چرا قبول ميكنيد؟ ببينيد اين كلمه‌ى لولاى تحذيريه در قرآن و در كلام عرب خيلى معناى وسيعى دارد، فقط معنايش «چرا» نيست، كه ما بگوئيم چرا اين كار را نكردى. چراى با تأكيد است. يعنى آه، واى، چرا؛ معناى «لولا» اين است؛ تحذيريه است. {چرا} «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم [خيراً]»؛ یعنی چرا به هم ظن نيك نداريد، چرا به هم حسن‌ظن نداريد. تا فوراً كسى آمد، شما بگوئيد بله، احتمال درستى‌اش هم اگر بود، آدم به صورت يقين آن را بداند و نقل بكند. اين درست نيست، اين ممنوع است. اين چيزى كه امروز مورد ابتلاست در جامعه‌ى ما، از همان چيزهائى است كه بايست از همين ادله‌ى غيبت بفهميم كه درست نيست؛ اين وضعى كه وجود دارد درست نيست. البته انتقاد منطقى، گفتن حرف صحيح اينقدر حرفهاى آشكار وجود دارد كه انسان اگر ذكر آنها را بكند، اصلاً هم غيبت نيست، و ميتواند انسان نقد بكند. بله مسلّم است، امروز يك جريان صحيح و حقّى در جامعه‌ى ما وجود دارد، جريانهاى باطلى هم وجود دارد كه به انواع و اقسام طرق ميخواهند جامعه را خراب كنند، انقلاب را منحرف كنند؛ در اين شكى نيست. آدمهائى هم در رأس اين جريانات هستند. چه لزومى دارد كه انسان به اين آدمها تهمت بزند. چه لزومى دارد كه غيبت اينها را بكند. حرف آشكار اينقدر دارند؛ همان حرفهاى آشكار را بيان بكنند، تبيين بكنند، توضيح بدهند، مطلب روشن خواهد شد؛ هيچ نيازى به غيبت كردن نيست كه آدم بگويد حالا ما براى اصلاح مثلاً غيبت ميكنيم.

بنابراين به نظر من همين ادله‌اى كه در باب غيبت خوانديم، اين تمام المراد را به ما نشان ميدهد؛ يعنى واقعاً همانى كه بايد بفهميم از شرع مقدس همين را انسان ميفهمد و تشخيص ميدهد. بايد بر طبق همين هم عمل كرد.

1) معنی غیبت، تعریف غیبت
2) تا چه رسد به
3) سوره‌ی نور، آیه 12
4) تهمت، افترا، نسبت ناروا

فراماسونری

نشانه های فراماسونری

ذیل پست "نماد شناسی رسانه های منافقان جدید" دوست عزیزی به نام a3moony که وبلاگ زیبایی هم به نام "هفت قدم تا تو" داره، یک پست از وبلاگش رو به من معرفی کرد که خیلی ازش استفاده کردم. اون هم لینک دانلود فیلم سخنرانی های "استاد علی اکبر رائفی پور" بود که تمام فیلم ها را دانلود کردم و با این که حدود ۴ ساعت بود، اما آنقدر گیرا و جذاب بود که یه روزه نشستم تا آخرش رو دیدم. تا قبل از این از شیطان پرستی و فراماسونری چیزهایی خوانده و شنیده بودم ولی اعتراف می کنم که این فیلم ها دید وسیع تری نسبت به قبل به من عطا کرد.

از a3moony عزیز اجازه گرفتم که مطلبش رو تو وبلاگم بذارم و ایشون هم اجازه داد. حالا شما هم اگه خواستید می تونید از لینک های ذیل سخنرانی آقای رائفی پور رو دانلود کنید و استفاده کنید. اگر هم دوست داشتید به وبلاگشون سری بزنید به این نشانی مراجعه کنید.

--= دانلود =--

شیطان شناسی 1

شیطان شناسی 2

شیطان شناسی 3

شیطان شناسی 4

شیطان شناسی 5

با تشکر مجدد از آسمونی عزیز، امیدوارم استفاده کنید.

یا علی!

این هم نتیچه ای جدید از رفتار منطقی (بخش دوم پست کدام روش عاقلانه تر است؟!)

تأثير فتواي جديد ولي امر مسلمين بر روي يك سلفي!

به گزارش جهان و به نقل از "ابنا"،  «عمر بکری» سلفی مشهور لبنانی در گفتگو با "غسّان بن جدّو" خبرنگار شبکه الجزیره گفت : هنگامی که سیدحسن نصرالله اعلام کرد که من از فتوای امام خامنه‏ ای ـ که در آن دشنام دادن به ام المومنین و امهات المومنین را حرام دانستند، پیروی می کنم ـ دشمنی با تشیع از ذهنم زدوده شد.
وی که روز سه شنبه ـ نهم آذر ـ در برنامه زنده "حوار مفتوح" شبکه الجزیره با «غسّان بن جدّو» خبرنگار معروف این شبکه گفت و گو می کرد، تصریح کرد: من به اشتباه شیعیان را رافضی می دانستم و گمان می کردم که آنها همه صحابه را تکفیر می کنند، اما از آن زمان که فتوای امام خامنه ای را شنیدم، حملات خویش به حزب الله و حتی شیعیان لبنان را متوقف کرده و تغیير موضع دادم.
عمر بکری از سلفی‏های معروف و بسیار افراطی لبنان است و سالها در انگلستان زندگی می کرد، به اتخاذ موضع گیری‏های شدید علیه شیعه ـ که آنها را رافضی می خواند ـ معروف است.
گفتنی است فتوای رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در جهان اهل تسنن بازتاب و تاثیر بسیار خوبی داشته و تمام فتنه‏ های دشمنان متعصب وهابی و صهیونیست‏ها را نقش بر آب ساخت که عمر بکری نمونه‏ای از تاثیر شگرف این فتوا است.
عمر بکری چند روز پیش از سوی پلیس لبنان دستگیر و پس از مدتی از زندان آزاد شد. وی دراعلامیه‏ ای از شخصیت‎های معروف لبنان از جمله سید حسن نصرالله درخواست کمک کرده بود.

کسانی که عربی بلدند می توانند اصل مصاحبه را در اینجا بخوانند.

یا علی!

کدام روش عاقلانه تر است؟!

به دو خبر ذیل توجه کنید:


1) خوشحالی وهابیون از اظهارات تفرقه انگیز

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ به نقل از سایت خبری شیعیان عربستان (راصد)، «شیخ عبدالعزیز آل‏ الشیخ» مفتی اول سعودی گفت: «بعد از اسائه‏ ی ادب یاسر الحبیب به ام‏ المؤمنین عایشه، انتشار مذهب تشیع در کشورهای عربی و اسلامی متوقف شده است».

وی در دیدار امروز خود با ائمه جمعه و جماعات مساجد عربستان سعودی گفت: «سخنان یاسر الحبیب روحانی‏ شیعه کویتی باعث شد تا بسیاری از اهل سنت که تمایلی به تشیع داشتند، از مسیر انحرافی(!) خود برگشته و راه مستقیم را برگزینند»!

آل‏ الشیخ ادامه داد: «مخبرین ما در کشورهای عربی به من اطلاع دادند عده زیادی از اهل‏سنتی که شیعه شده بودند، به خصوص در شمال آفریقا پس از گفته‏ های یاسر الحبیب متوجه شده‏اند که تشیع مذهبی باطل است و به مذهب حق(!) برگشته‏ اند»!

آل ‏الشیخ در کنایه و تعریضی توهین‏آمیز اضافه کرد: «شیعیان که خود را پشت دیوار مظلوم‏ نمایی و شهادت(!) پنهان کرده بودند، دستشان رو شده و مشخص گردیده که اینها قومي خبیث(!) هستند. سخنان الحبيب، نعمت و عنایتی از سوی خداوند بود تا باطن واقعی ‏شيعيان روشن شود».

2) جایزه ویژه برای پاسخگویی به عالم شیعه

حجت الاسلام سید كمال حیدری از علمای شیعه ساكن در ایران است كه در یكی از شبكه های ماهواره ای شیعه با استناد به كتب وهابیون (و بدون هیچ گونه توهینی) آنان را به چالش كشیده است. تصویر زیر نمونه ای از درماندگی وهابیون در پاسخ به موارد مطرح شده توسط این عالم شیعه می‌باشد.


به نظر شما کدام مسیر برای ترویج مذهب حقه ی تشیع عاقلانه تر و ثمربخش تر است؟

و این چنین است که باز هم تدبیر ولایت چاره ساز می شود:

استقبال جهان اسلام از استفتاء جدید آیت الله خامنه ای

عصرایران - آیت الله خامنه ای با صدور فتوایی توهین به عایشه همسر پیامبر اسلام و هر یک از نمادهای اسلامی اهل تسنن را حرام اعلام کردند. این فتوا، با استقبال گسترده در جهان اسلام مواجه شده است.
رهبر معظم انقلاب در پاسخ به استفتائی اعلام کردند:"اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبر اعظم -حضرت محمد(ص) -می شود."
آیت الله خامنه ای این موضوع را در پاسخ به استفتائی مطرح کردند که در آن خواسته شده بود تا ایشان نظر خود را درباره "اهانت و استفاده از کلمات تحقیرآمیز و توهین به همسر پیامبر اسلام ام المومنین حضرت عایشه اعلام کنند."
این درخواست صدور فتوا از سوی جمعی از علما و فرهیختگان شیعه منطقه احساء عربستان سعودی ارائه شد.
استفتاء از آیت الله خامنه ای در پی توهین به عایشه توسط یاسر الحبیب روحانی شیعه کویتی صورت گرفت که با واکنش ها و مخالفت های بسیاری روبه رو شد. در شدیدترین این واکنش ها، کابینه کویت، این روحانی را سلب تابعیت کرد. این موضوع باعث شد تا شیعیان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تحت فشارهای شدیدی قرار بگیرند.

این فتوا در رسانه عربی بازتاب فراوانی داشت و از جمله روزنامه الانباء کویت، سایت پرمخاطب محیط، روزنامه های السفیر لبنان و الحیات چاپ لندن و سایت رادیو تلویزیون مصر به انعکاس آن پرداختند. با این حال العربیه، وابسته به افراطیون سعودی، ترجیح داد در این باره سکوت کند!

گاف سریال مختارنامه

در قسمت هشتم سریال مختارنامه مکالمه ای بین ابن زیاد و مسلم بن عقیل رد و بدل شد که می توان آن را نشانه ی ضعف آگاهی نویسنده دانست. در این مکالمه وقتی ابن زیاد با مسلم در مورد خلافت محاجّه می کند به حدیثی از پیامبر اشاره می نماید که حضرت فرموده است: ما پیامبران میراثی باقی نمی گذاریم. در مقابل مسلم هم با گفتن این جمله که «من هم این حدیث را شنیده ام اما مورد اختلاف ما ارث و میراث نیست!» بر آن صحه می گذارد.

در حالی که حدیث مذکور توسط خلیفه اول جعل شده است آن هم در زمانی که می خواست فدک را از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به جبر بگیرد. گفت خود از زبان پیامبر شنیده است که فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لانورث» ما پیامبران برای بازماندگان خویش ارثی باقی نمی گذاریم. که حضرت زهرا (سلام الله علیها) فی المجلس جواب کوبنده ای به گوینده ی این سخنان داد و فرمود مگر قرآن نخوانده ای! آنجا که می فرماید: «و ورث سلیمان داود» سلیمان از داود ارث برد در حالی که هر دو پیامبر بودند. ضمن این که بحث فدک بحث ارث نیست چرا که ارث بعد از وفات مورث بین وراث تقسیم می شود و فدک هدیه ای بود که پیامبر در زمان حیات به فاطمه (سلام الله علیها) بخشیده بود.

در بین تمام زیبایی های این سریال، این خبط و خطا، ضدحالی بیش نیست که امیدواریم در ادامه ی آن مشابه چنین خطاهایی را شاهد نباشیم.

انا لله و انا الیه راجعون!

نمی شود خشم را فروخورد از دست دنیای وحشی غرب که هر کس و همه کس را به جز خودشان انسان نمی دانند و خود را هم در مرکز دایره ی خلقت گذاشته اند و به دور خویش هاله ای از تقدس به نام اومانیسم پیچیده اند.

با کمال تاسف و تاثر حادثه ی قرآن سوزی در سالگرد حادثه ی خود ساخته ی یازده سپتامبر در آمریکا بار دیگر خاطره ی ملال آور و تاریخی مبارزه غربیان با انصاف، حقیقت و درستی را در یاد متبادر می سازد. آنها شاید در علم پیشرفت کنند ولی یقینا در خرد و اندیشه و عقل هماره از همگان عقب ترند.

به زودی خواهند فهمید که چه کسی حرقش به کرسی خواهد نشست.

و مکروا و مکر الله، و الله خیر الماکرین.

دست طلب!

دو سالي مي شود كه افتخار خدمتگزاري در كارگاه ضريح حضرت سيدالشهداء عليه السلام را دارم. در طول اين مدت اتفاقات و رخدادهاي گوناگون، شگفت آور و درس آموزي رخ داده است كه شايد برخي از آن ها را نشود نقل كرد. همين قدر بگويم كه اين وقايع ديدگاه من را نسبت به بسياري از مسائل بعضا به شكلي عمقي تغيير داد. متاسفانه زمانه طوري است كه خيلي از اين مسائل را نمي شود رسانه اي كرد!

بسياري از كساني كه به بازديد كارگاه مطهر مي آيند اين سوال را مي پرسند كه آيا در طول اين مدت كرامتي هم مشاهده كرده ايد؟ و من غالبا اين جواب را مي دهم كه بزرگ ترين كرامت سيدالشهدا عليه السلام اين است كه انسان بي لياقتي همچون من را به خدمت و حضور در اين مكان مقدس پذيرفته است. و همواره اين دعا را زمزمه مي كنم كه: «الهي لاتسلب ما انا فيه» خدايا اين خيري كه من را بدان وارد كرده اي از من مگير!

اما در طول هفته گذشته دو واقعه شگفت آور رخ داد كه مي خواهم برايتان نقل كنم. لازم است اين نكته را هم متذكر شوم كه مراحل جمع آوري مستندات اين دو واقعه در حال انجام است كه پس از اين كار،‌ رسماً در سایت ضریح مطهر  قرار خواهد گرفت. ولي من دلم نيامد در اين شبهاي عزيز شما را از خلاصه ي اين دو اتفاق با خبر نكنم.

اتقاق اول اين بود كه جمعي از مديران شبكه خبر به همراه رييس شبكه؛‌ آقاي زابلي زاده،‌ سه شنبه هفته گذشته ميهمان كارگاه مطهر بودند. قرار شد شبكه خبر براي پوشش رسانه اي كارگاه مطهر،‌ فعاليت هايي انجام دهد. دو روز قبل كه مهندسين فني شبكه براي نيازسنجي به كارگاه آمده بودند، يكي از ايشان من را به گوشه اي كشيد و برايم جرياني را تعريف كرد. اين قسمت خلاصه ي گفته هاي ايشان است:

«من يه رفيق صميمي دارم كه به خاطر تومور مغزي تو كما بود. اون روز كه به كارگاه اومديم،‌ ديگه داشت نفس هاي آخرش رو مي كشيد. اينجا دلم شكست و خيلي براش دعا كردم. وقتي برگشتم تهران شنيدم به هوش اومده. سراغش رفتم ديدم همه خوشحالن. ماجرا رو سوال كردم گفتن شفا گرفته و هيچ اثري از تومور تو سرش نيست. با خودش صحبت كردم گفت: نميدونم مُردم يا خواب ديدم كه امام حسين عليه السلام اومد سراغم و گفت تو رو شفا داديم. به رفيقت (اسم من رو آورده بود) بگو اون نيتي رو كه كرده بهش عمل كنه.»

و البته داستان مفصل تر از اين حرفها بود كه انشاءالله به وقتش به آن خواهم پرداخت.

مطلب دوم هم از اين قرار است:

همان شبي كه اين آقاي مهندس اين جريان را براي من تعريف كرد، هيأت داشتيم. من در جمع رفقا اين مطلب را مطرح كردم. يكي از دوستان خبر از رخداد جالبي داد كه عيناً‌ در ادامه مي خوانيد:

«من دوستي دارم كه تو ورودي خيابان اراك به داخل شهر (منطقه پنچ فردوس) صافكاري داره. مي گفت يه پيرمردي اينجا رفت و آمد مي كنه و ضايعات آهن و ... مي خره. چن روز پيش داشت از اون طرف خيابون مي اومد اين طرف كه يه دفعه يه پرايد با سرعت چنان به او برخورد كه از زمين بلندش كرد و كوباندش به شيشه. طوري كه شيشه ماشين خورد شد. پيرمرد غلتيد و از روي كاپوت به زمين افتاد. همه دويديم به سمتش با اين ذهنيت كه مُرده! اما با كمال تعجب ديديم از جا بلند شد و خودش رو تكوند. بعد رو به راننده پرايد كرد و پرسيد: خسارت مي خواي؟! راننده بيچاره كه از ترس اونقدر دست و پاش مي لرزيد كه از ماشين نتونسته بود پياده بشه با تعجب گفت: نه! چه خسارتي؟! پيرمرد گفت: پس برو! ما هر چه كرديم كه فلاني تو الان بدنت داغه شايد جاييت شكسته باشه، شايد خونريزي داخلي داشته باشي!‌ با تشر گفت: بريد پي كارتون من هيچيم نيست. بعد گاريش را برداشت و رفت. ما هم مات و مبهوت نگاش مي كرديم. فرداي اون روز ديدم از اون طرف خيابون داره رد مي شه. دويدم و جلوش رو گرفتم و گفتم: راستش رو بگو! قضيه چيه! با يه جديتي رو كرد به من گفت: من بيمه هستم. چند روز پيش رفتم صد تومن به ضريح امام حسين كمك كردم. قبضش هم تو جيبمه. من بيمه ام و هيچ عيبي نمي كنم!!»

چه صداقتي! چه صفاي باطني! چه ارتباط صميمانه اي با ارباب! يعني ما هم كه اينقدر ادعاي حسيني بودن داريم،‌ جرأت يك چنين ادعايي را داريم؟!

در اين شبهاي آسماني دست طلب به سوي معشوق بي نياز دراز كنيم و از او بخواهيم در دنيا و آخرت دست ما را از دامان حضرت عشق؛‌ حسين بن علي عليه السلام و دست عنايت و كرامت آن حضرت را از سر ما كوتاه نفرمايد.

اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد.

التماس دعا!

ابراج البیت به تحقیر بیت الله آمده اند؟!

چند صباحی که در خدمتتان نبودم توفیق شد که به عنوان معاون راهنمای عمره راهی این سفر آسمانی شوم و البته این را از عنایت و لطف حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) به این کمترین می دانم. به هر روی این سفر انجام شد و تازه دیشب به میهن بازگشته ام. قصد دارم برای کسانی که در امر خدمتگزاری به زائران بیت الله و آل الله (علیهم السلام) وارد شوند گهگاهی نکاتی از تجربیات خود و دیگران را بنگارم ولی این پست به این مقصود نگاشته نشده است.

امروزه وقتی وارد شهر مقدس مکه می شوید اولین چیزی که نظر را جلب می کند، ابراج (جمع برج) بلند و بالایی است که از کیلومترها دورتر نمایان است و اطراف خانه ی خدا را تسخیر کرده اند. البته چون مکه شهری کوهستانی است و کعبه هم تقریباً در پایین ترین سطح جغرافیایی آن واقع شده، طبیعتاً هر ساختمانی که در اطراف آن ساخته شود بلندتر از مسجدالحرام به نظر می رسد اما...

چند سالی است که پروژه ی توسعه ی جدید مسجدالحرام آغازشده ـ که با توجه به ازدیاد جمعیت مسلمانان و به تبع آن بالا رفتن زائرین بیت الله الحرام این کار بسیار لازم به نظر می رسید ـ و در این طرح همان گونه که در تصویر مشاهده می کنید، ساختمان های بلند مرتبه ی بسیاری در اطراف این مسجد مقدس ساخته می شود. این در حالی است که به هیچ وجه به بافت مذهبی و فرهنگی این مکان مقدس توجهی نگردیده است.

من در جایی شنیدم که شهرداری رم برای یک فاصله معینی از کلیسای واتیکان که در واقع اصلی ترین محل عبادت مسیحیان کاتولیک است، اجازه ساختن بنایی بلندتر از برج ناقوس آن کلیسا را نمی دهد. این درحالی است که در کنار مأذنه های مسجدالحرام بنایی سرکش مانند یک غول بی شاخ و دم خود نمایی می کند که گویی به تحقیر این مکان عظیم آمده است و أنا رجل می خواند.

به هر حال آل سعود به هر نیتی این کار را می کند، هیچ نفع و ضرری به صاحب خانه ندارد ولی من متعجبم از سازمان های جهانی که هر چه این رژیم در آثار اسلامی دست می برد و بناهای تاریخی گرانبهای بر جای مانده از زمان رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم) را از بین می برد، هیچ کس به روی مبارکش نمی آورد ولی مثلا اگر در اصفهان در فاصله چند صد متری میدان نقش جهان یک ساختمان بلندمرتبه ساخته شود که نمای میدان را به هم بزند فوراً تهدید می کنند که اگر تا فلان زمان این کار متوقف نشود، این میدان را از فهرست آثار تاریخی جهان حذف خواهیم کرد.

برای تکمیل این پست، تحقیق کوچکی در اینترنت کردم که به مطلب بسیار جالبی در این خصوص برخوردم که اگر مایلید آن را بخوانید به اینجا بروید.

میلاد رسول رحمت و قبله ی راستگویان (درود خدا بر آنان باد)

این مطلب یک خاطره است که قبلا نیز آن را در وبلاگ گذاشته ام. مناسب حال و هوای این روزهاست. اگر فرصت کردید حتما بخوانیدش و نظر بدهید.

شعبان (۲)سال قبل، خدا توفیق داد به اتفاق خانواده به عمره مشرف شدیم. (خدا قسمت رفته و نرفته بفرماید!) یک روز با نقشه ای که از قبرستان مقدس بقیع در اختیار داشتم، به اتفاق پسرم حسن راهی این مکان مطهر شدیم. در حال توضیح قبرها از روی نقشه برای پسرم بودم. چون به جز مزار مطهر ائمه ی بقیع که برای ما شیعیان کاملاً معروف و شناخته شده است، دیگر قبور را باید از روی نقشه تشخیص داد. هیچ نشان و علامتی که دال بر معرفی صاحب قبر باشد، وجود ندارد. در همین اثناء یک عرب سیاه پوست با اندامی تکیده و لاغر به من نزدیک شد و خواهش کرد که برای او هم قبور را توضیح دهم. با کمال میل پذیرفتم و این آغازی شد برای یک دوستی کوتاه و البته صمیمانه.

او آنقدر با اطلاع و با سواد بود که من هر قبری را برایش معرفی می کردم، به اندازه ی دو سه خط از تاریخچه اش توضیح می داد که مثلاً چه زمانی متولد شده، چه زمانی و چگونه از دنیا رفته و ...

ابتدا برای من تعجب آور بود که چرا فردی با این میزان اطلاع، این قدر این قبرستان برایش ناآشنا و گنگ است، که خودش لب به سخن گشود و گفت که اهل سودان است. با این که برادرش در مدینه زندگی می کند، ولی به هیچ وجه با اینجا آشنا نیست. از این که من به عنوان یک ایرانی غیر عرب با این پیش زمینه ی اطلاعاتی به زیارت قبرستان بقیع آمده ام خیلی خوشحال بود.

هنوز چند قدمی از درب ورودی قبرستان جدا نشده بودیم که یک زن و مرد (ظاهراً یمنی) وارد قبرستان شدند. یک مرتبه سر و صدا و فریاد وهابی های مامور امر به معروف مستقر در بقیع بلند شد که چرا زن وارد قبرستان شده؟ این کار حرام است و طبق دستور پیامبر، زن ها نباید وارد قبرستان شوند!!!... دوست سودانی ما که این صحنه را دید شروع کرد زیر لب دری بری گفتن به وهابی ها که این ها اصلاً آدم نیستند. معلوم نیست این احادیث را از کجایشان در می آورند! کی پیامبر چنین چیزی فرموده؟! این ها فرمایشات صریح پیامبر را که هیچ شکی در آن نیست کنار گذاشته اند و چسبیده اند به مسائلی که هزار اما و اگر در آن قرار دارد. به این مسائل خرد این چنین گیر می دهند ولی دستشان در دست صهیونیست هایی است که همه روزه خون مسلمانان بی گناه را می ریزند. و از این دست حرف ها.

این طور بود که باب صحبت باز شد. به او گفتم از "دار فور" چه خبر؟ (منطقه ای در جنوب سودان که به خاطر فراوانی نفتش آمریکایی ها دست از سرش بر نمی دارند) با خنده ای گفت: دیگر آمریکا آن آمریکای سابق نیست که کسی جرأت نکند اسمش را هم بیاورد. شما ایرانی ها شاخ آمریکا و اسرائیل را شکسته اید. شما آن ابهت پوشالی و تو خالی را به مردم نمایاندید. بعد ادامه داد که من همیشه می گویم ای کاش ذره ای از جرأت و مردانگی محمود نجاد (منظورش احمدی نژاد بود) را این حکام بی غیرت عرب داشتند.

چون هنوز مدت زیادی از جنگ سی و سه روزه اسرائیل و حزب الله نگذشته بود، بحث را به این سمت کشید و گفت: حزب الله افتخار مسلمین است. شما شیعیان حق ندارید حزب الله را منحصر به خودتان بدانید. حزب الله از آن اسلام است، سید حسن نصرالله یک رهبر تمام عیار اسلامی است که ما هم به او افتخار می کنیم. او ادامه می داد و من به موضع گیری های سران عرب در قبال حزب الله و جنگ سی و سه روزه می اندیشیدم که چه ناجوانمردانه برخورد کردند با این ماجرا. طی برخوردهایی که در این سفر با این فرد و افراد دیگری از کشورهای عربستان، فلسطین، سوریه و ... داشتم، این نتیجه برایم حاصل شد که جهان زر و زور و تبلیغات تنها توانسته است سران کشورهای اسلامی را بترساند و بخش زیادی از مردم مسلمان یکدلند.

بعد از رسیدن به انتهای قبرستان و در حال برگشت، با شک و تردید از من اجازه گرفت که سوالاتی پیرامون شیعه از من بپرسد. به سمت حرم نبوی در حرکت بودیم و من با مشاهده ی گنبد خضرا از حضرت خواستم آبرویم را نریزد و از او خواستم سوالاتش را بپرسد.

با اندکی تأنّی که نشان از تردید عمیقش در پرسش بود، گفت: من شنیده ام که شیعیان علی را پیامبر می دانند، و از این که جبرائیل به جای این که به علی نازل شود به محمد نازل شده است، او را لعن می کنند!!! خنده ام گرفت. این اتهام را قبلا و با شکلی دیگر در خصوص شیعیان شنیده بودم. مطمئنم که در این لحظه این پیامبر عظیم الشان بود که این جواب را در دهان من گذاشت. گفتم: این هم یکی از تهمت هایی است که همین وهابی ها به ما بسته اند. اساساً ما علی را به این خاطر قبول داریم که مورد تایید رسول الله بوده است. شما در طول تاریخ حیات پیامبر(ص) هیچ کسی را پیدا نمی کنی که به اندازه ی علی(ع) مورد تایید پیامبر باشد. اگر کسی هست بفرمایید تا من بدانم. شما در هر جای این مدینه، آنجایی که رد و نشانی ازپیامبر وجود دارد، محال است که نشانی از علی نیابی، از مسجد قبا که اولین مسجد اسلام است بگیرید تا منطقه ی خیبر و خندق و احد و ... هر جا رسول الله بوده، علی هم بوده و این افتخاری است که هیچ کس به جز علی(ع) آن را ندارد.

از این که بدون مقدمه این جواب را داده بودم، خیلی راضی به نظر می رسیدم. خندید و سخنانم را تایید کرد و ادامه داد: مطمئناً همین طور بوده است. چرا که اگر این طور نبود، پیامبر تنها دخترش را به او نمی داد و نسل رسول الله از او ادامه نمی یافت.

بعد گفت من از طریق شبکه های ماهواره ای دیده ام که در برخی از اوقات در شهرهای عراق مثل نجف و کربلا، شیعیان با شمشیر به خودشان می زنند و خون از بدنشان جاری می کنند. چرا چنین است؟ در حالی که این سوال ضد حالی بود که بعد از آن سوال و جواب قبلی پیش آمده بود، گفتم: اولا این ها همه ی شیعیان نیستند. اکثر شیعیان با این امر موافق نیستند و اگر آماری گرفته شود، کسانی که به این کار مبادرت می ورزند، درصد بسیار پایینی را به خود اختصاص می دهند. آن دسته ی اندک هم به خاطر مظالمی که به امام ما حسین(ع) توسط خاندان بنی امیه وارد شده این کار را انجام می دهند.

نمی دانم قانع شد یا نه، ولی ما دیگر به انتهای راه رسیده بودیم و باید از هم جدا می شدیم. اصرار داشت که آدرس مرا بگیرد و برایم از سودان دعوتنامه بفرستد ولی من قبول نکردم. با خداحافظی گرمی که انجام داد و با در آغوش گرفتن من، احساسات صمیمانه اش را به من نشان داد و رفت.

و من هنوز در فکرم که آیا توانستم تمثیل غلطی را که از شیعه در ذهنش ساخته بودند، بشکنم یا نه!

فحش نده!!!

 

فحش نده!

از دیشب دوباره شروع شد. پیامک پشت پیامک که همگی تقریبا یک مضمون دارند و آن هم این که سنی و شیعه با هم برادر نمی شوند! به وضوح می توان هم میزان درک فرستنده های این پیامک ها را فهمید و هم دست های پنهانی که این گونه می خواهند و از عواطف و احساسات پاک و البته بی پشتوانه ی فکری برخی از مردم سوء استفاده کرده و جامعه را رو به انشقاق و دوگانگی سوق دهند. آن هم نه فقط جامعه ی ایرانی، بلکه جامعه ی اسلامی را.

پیرمردی از نزدیکان تعریف می کرد که قریب شصت هفتاد سال قبل به سفر عتبات مشرف بوده. در زیارت مرقد شریف امامین عسکریین(علیهما السلام) در سامرا (که اکثریت قریب به اتفاق ساکنان این شهر را اهل سنت تشکیل می دهند) جریانی را شاهد بوده (یا شنیده) که یک روضه خوان هر از چندی می آمده در این حرم شریف و روضه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) می خوانده و مردم را به جان هم می انداخته است. از طرف یکی از علما فردی مامور می شود که در مورد این روضه خوان تحقیقی انجام دهد. بعد از بررسی های فراوان و یافتن واسطه های گوناگون، سر نخ به سفارت انگلستان در بغداد می رسد و مکشوف می گردد که حق الزحمه ی این روضه خوان را سفارت انگلیس پرداخت می کرده است.

خواهشاً کمی تحمل کنید تا مطلب به آخر برسد و از همین الان شروع نکنید به بالا و پایین کردن اموات بنده در گور! منظور حقیر این نیست که نعوذ بالله هر کس روضه خانم حضرت زهرا (سلام الله علیها) را می خواند از سفارت انگلیس پول می گیرد، بلکه منظور این است که انگلیسی هایی که متد استعماری شان "تفرقه بینداز و حکومت کن!" بوده است، از هر فرصتی برای ایجاد این شکاف خصوصا در ممالک اسلامی بهره گرفته اند. شاید آن روضه خوان خودش هم خبر نداشته که در خدمت چه کسانی است؟ ولی یقیناً این قدر به خاطر مبارکش زحمت خطور نمی داده که چرا یک نفر اصرار دارد هر از چندی در میان اهل سنت، این روضه خوانده شود! و چرا روضه ی امامین عسکریین(علیهما السلام) را از او نمی خواهند که آنجا حرم آنهاست! یا چرا از او نمی خواهند که از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) بخواند که مسقط الرأس مبارکش آنجاست! و چراهای دیگر...

البته ما بر سر اعتقادات خود که همان تشیع ناب علوی است، با هیچ کس معامله ای نداریم. برای ما امام بلافصل حضرت ختمی مرتبت (صل الله علیه و آله)، علی(علیه السلام) است و لاغیر. و برای این سخن دلایل بی شماری داریم که هر محکمه ی عادله ای را به نفع ما رقم خواهد زد. و اتفاقا همین مسئله است که بایستی ما را از سخنان لغو و حرکات توهین آمیز به دور دارد. کسانی از حربه ی فحش و ناسزا و سخنان لغو استفاده می کنند که چیزی در چنته ندارند. مانند دعوای کودکانه ای که یک طرف قدرتمندتر است و طرف دیگر چون زورش نمی رسد از زبانش به احسن وجه برای فحش باران طرف مقابل استفاده می کند، تا لااقل کمی دلش خنک شود.

نمونه ی یک شیعه ی علوی، علامه امینی(رحمه الله) است که در نزدیک به بیست جلد کتاب متقن و مستحکم الغدیرش، کلامی لغو و ناسزا یافت نمی گردد. چرا که او خود را شیعه ی کسی می داند که در جنگ صفین وقتی دید یکی از اصحاب به سمت سپاه معاویه ایستاده و فحاشی می کند، محکم در مقابلش ایستاد و با او برخورد کرد و بعد فرمود کسی که منطق دارد، فحش نمی دهد.

می خواهم مطلبم را با طرح چند سوال روشن از شما خواننده ی گرامی ادامه دهم:

1.      در این دنیای وانفسا، چه چیز بیشتر باعث شادی دل مبارک حضرت صدیقه مرضیه (سلام الله علیها) می گردد؟ این که جلساتی برای شادی ایشان تشکیل شود و زشت ترین الفاظ و قبیح ترین حرکات در آن اجرا گردد؟ یا این که یک نفر بیشتر به جمع کسانی بپیوندد که در شبانه روز چندین بار می خوانند: "اشهد ان علیا ولی الله"؟!

2.      اگر بخش دوم سوال قبل را به عنوان جواب بر گزیده اید که حق هم همین است، چه چیز مردم را به سمت تشیع سوق می دهد و در آنها جاذبه ی شیعه گری ایجاد می کند؟ فحش دادن به مقدسات ایشان یا یک گفتگوی منطقی و مستدل؟

طبعاً می پذیریم که توهین و فحاشی هیچ برگی را به افتخارات ما نمی افزاید جز این که باعث می شود عده ای که بدون مطالعه، مذهبی به جز شیعه را انتخاب کرده اند:

1.      نسبت به این مذهب حقه بدبین شوند.

2.      شائبه تکفیری ها در خصوص رافضی بودن شیعیان را به سادگی بپذیرند.

3.      همواره از شنیدن سخنان حق و استدلالات محکم تشیع فراری شوند.

4.      ...

و این همه همان خواست دشمنان اسلام است که اگر یک دستی و اتحاد در این دین آسمانی ایجاد شود، جایی برای عرض اندام آنها نخواهد بود.

من وقتی این صحبت ها را با برخی از کسانی که معتقدند جزو شیعیان دو آتشه هستند، مطرح می کردم، یکی از آن ها با این جمله دندان شکن جوابم را داد: " اگر اینها می خواستند راه حق را قبول کنند، تا به حال قبول کرده بودند. اینها را جز با لعن و ناسزا نباید تحویل گرفت!!..." و من هنوز حیرانم که این برادر مسلمان چگونه به این استدلال متقن رسیده است!؟ اگر این طور است این سیل گرایش به تشیع در جوامع غیر اسلامی و جوامع غیر شیعی چیست؟ آیا هر کسی که پدرش شیعه نبود و به همین دلیل شیعه نشد، دیگر راهی برایش نمی ماند؟

جواب این پرسش ها را خودتان خواهید داد، اما به عنوان حسن ختام این پست بد ندیدم کلام الهی را به عنوان شاهد بیاورم بلکه موثر افتد:

" و لا تسبّوا الّذین یدعون من دون الله فیسبّوا الله عدوا بغیر علم کذلک زیّنّا لکلّ امّة عملهم ثم الی ربّهم مرجعهم و ینبّئهم بما کانوا یعملون"

و (شما ای مومنان) به آنچه مشرکان غیر از خدا می خوانند دشنام ندهید تا مبادا آنها از روی ظلم و جهالت خدا را دشنام دهند. این چنین ما عمل هر قومی را در نظرشان زینت داده ایم، سپس بازگشت آنها به سوی پروردگارشان است و خدا آنان را به کردارشان آگاه می گرداند.

سوره مبارکه ی انعام آیه 108

 

شاخه نبات

داشتم تصاویر حرم امیرالمومنین رو از تو اینترنت تماشا می کردم که یه دفعه با دیدن این تصویر نمی دونم چرا اینقدر دلم گرفت.

نه این که چیز خاصی داشته باشه ولی من رو به یاد غروبای نجف انداخت. لحظه هایی که صدای قاری قرآن؛ اونم به سبک بغدادی و بدون رعایت تمام و کمال آداب و سنت های تجویدی از بلندگوهای ماذنه حرم قرآن می خونه و چه جانسوز هم می خونه. خدا رحمت کنه زن دایی ما رو که پنج شش ماه پیش همسفرمون بود تو زیارت عتبات. و وقتی برگشتیم چقدر به من اصرار می کرد که اگه دوباره رفتی حتما اون قرآن موقع غروب رو برای من ضبط کن و بیار. یادش به خیر دو سه ماه بیشتر زنده نبود و در عنفوان جوانی به خاطر سرطانی که گرفت بچه هاش رو یتیم گذاشت و رفت. ان شاء الله با امیرالمومنین و فاطمه زهرا محشور بشه.

چی داشتم می گفتم؟ آها داشتم براتون از غروبای نجف می گفتم. خصوصا اگه هوا از اون گرد و خاکای مخصوص عراق رو هم تو دلش داشته باشه. خیلی آدم دلش می گیره و تنها راه برای بیرون رفتن از این حس کشنده، پناه بردن به صحن باصفای علویه.

اصلا به نظر من نجف یه طوریه! نمی دونم چرا احساس می کنم نجف برای نام امیرالمومنین تنگه؟! این که می گن "آسمان رو زیر خاک پنهان کردن" رو آدم وقتی می فهمه که بره زیارت امیرالمومنین. تازه این حس رو افراد بی قابلیت و دور از معرفتی مث من دارن. نمی دونم اونایی که اون بالاها سیر می کنن هم همین حس و حال رو دارن یا نه؟

این شبا، شباییه که ما شیعه ها باید به یه جایی یا یه چیزی پناه ببریم تا دلمون قرص بشه. بعضیا به قرآن، بعضیا به مسجد، بعضیا به دعا، بعضیا به حرم، بعضیا به ... و بعضیا هم به همه اینها. خوش به حال اون بعضیای آخری.

من اما خیلی از قافیه پرتم. یعنی راستش رو بخوایید خیلی گیجم. دو سه روزه می خوام یه مطلب در مورد امیرالمومنین بنویسم. بارها و بارها تمام اجزائش رو تو ذهنم مرور کردم ولی شاید شما هم خنده تون بگیره اگه بگم نمی دونم باید از کجا شروع کنم. همه مطلب رو دارم الا اولش رو.

نمی دونم شاید هنوز وقتش نرسیده. شاید هنوز من لیاقتش رو پیدا نکردم و یا شاید خیلی شایدای دیگه که من ذهنم بهشون خطور نمی کنه.

اما از خدا پنهون نیست از شما هم نباشه که هر بار تو شروع اون مطلب گیر افتادم نا خود آگاه این اشعار حافظ بر لبم جاری شده:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل نه عجب

مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند

این همه شهد و شکر کز دهنم می ریزد

اجر صبری کزآن شاخه نباتم دادند

بعد هم هی تو ذهنم تکرار می شه، "شاخه نبات"، "شاخه نبات" ...

خلاصه نمی دونم این چه اتفاقیه که امسال گریبان من رو گرفته. اگه ازش جون سالم به در بردم خبرتون می کنم.

تو این شبا برای همه دعا کنیم، برای همه، برای همه، هیچ کس رو از قلم نندازیم. حتا دشمنا رو! برای اونا هم دعا کنیم.

یا علی!

 

تاملی در سریال افسانه جومونگ

 

جومونگ

در اواخر مردادماه ۸۸ تب «جومونگ» تهران را فراگرفت و عده­اى از خبرنگاران رسانه­هاى مختلف به دنبال اين بودند كه با آمدن جومونگ به تهران سريعاً خود را به او رسانده و گزارش­هاى مفصلى را براى رسانه­هاى خود تهيه كنند.

در سريال «افسانه جومونگ» جومونگ همچون موسى (ع) در خانه فرعون (امپراتور) رشد و نمو مى كند، با وى به مخالفت برمى­خيزد و در نهايت مردم آواره را با گذراندن از رودخانه­اى پهناور (كه گذرموسى (ع) از رود نيل را تداعى مى­كند) به سرزمين خالى از سكنه(!) پدرانش يعنى چوسان قديم (ارض موعود) وارد مى­كند.

چوسان در ذهن عبارت «چو سان - jew sun» يعنى خورشيد يهود را متبادر مى­سازد و ماجرا آنجا شگفت آور مى شود كه خورشيد در تورات، نماد ارض موعود يا سرزمين مادرى مى­باشد! چوسان كه ارض موعود شد، منجى اين قوم - جومونگ - نيز راهبى يهودى مى­شود (jew monk = راهب يهودى) و پايه­هاى ابتدايى امپراتورى خود را در جو لبن (jew lebun = لبنان يهود) بنا مى­كند.

در اكثر واژه­هاى كليدى اين افسانه كره­اى، «جو» يا چيزى شبيه آن (كه دقيقاً با همين تلفظ، در زبان لاتين به معناى يهودى است) به كار رفته است. شايان ذكر است، لازم نيست دقيقاً املاى اين لغات صحيح باشد؛ چرا كه در عمل هم ممكن نيست. بلكه نويسندگان اين افسانه كوشيده­اند از اسامى يا كلماتى بهره ببرند كه بيشترين شباهت را با اسامى و مفاهيم يهود داشته باشند و تلفظ مشابه آنها - نه الزاماً املا - اهداف صهيونيستى عناصر پشت پرده اين مجموعه را در ذهن بينندگان نهادينه كند. جالب اينكه بيشتر اين عبارات، اسامى خاص هستند تا در صورت ترجمه و دوبله به زبان هاى ديگر، تغيير نكنند.

البته آنچه ذكر شد، سواى موارد متعدد نمادگرايى تصويرى صهيونيستى اين سريال است. اگر نقشه چوسان قديم كه روى پوست ترسيم شده را ديده باشيد فقط كافيست نقشه فرضى ارض موعود صهيونيست­ها (نيل تا فرات) را قبلاً ديده باشيد تا از اين شباهت بى اندازه به شگفت آييد. در پس زمينه سكانس­هاى مختلف اين سريال با ستاره شش گوش يا تصاوير متعدد پرچم­هايى داراى نقش خورشيد كه نماد ارض موعود صهيونيست هاست، مواجه مى­شويد.

نقش «كابالا» يا عرفان و سنت شفاهى يهود و پيشگويى­هايشان در اين سريال غوغا مى­كند. گويا قرار نيست هيچ تصميمى بدون اذن پيشگوهاى زن اين سريال انجام گيرد. لابد آنها هم حداقل يك «نوستراداموس» يا «ربى يهودا»، «ارى مقدس»، «ربى شمعون» و ديگر كاباليست­هاى يهودى لازم دارند تا برايشان، واقعه ۱۱ سپتامبر را پيشگويى كنند و از آينده روشن قومشان بگويند. تاكيد بسيار بر مساله پيشگويى، پرده از نيتى شوم و شيطانى بر مى­دارد كه آن چيز جز نامگذارى دهه دوم قرن بيست و يكم به نام دهه كابالا نيست.

آنچه در اين سريال و ديگر فعاليت هاى فرهنگى - رسانه اى يهود به آن پرداخته مى­شود. آماده سازى ذهن مردم جهان براى پياده شدن مفاهيم دلخواهشان است. همان گونه كه فيلم­ها، سريال­ها و آوازه خوانى­هاى سبك متال و... دهه نود، جهان را براى ورود به عصر ترانس مدرنيسم كه همان Satanism يا شيطان پرستى بود، آماده كرد.

جومونگ كه گويا «ماشيح يهود» بوده و قومش نيز همان فرزندان برتر خداوند هستند، ارتباطى تنگاتنگ با تورات و تلمود دارد. آنگونه كه همواره مورد عنايت الهى است و حتى همچون پيامبران بنى اسراييل (طالوت و داوود)، خداوند به او روش بافت و ساخت زره را آموخته و سربازانش با تعدادى كم بر دشمنان بسيار خود از امپراتورى چينى­ها (هان) پيروز مى­شود.

نقش زنان در اين سريال (اعم از كاراكترهاى مثبت ومنفى) انسان را به ياد پيامبران زن هفتگانه يهود يا حداقل ديگرانى چون ريوقا، ساره، يائل و ... مى­اندازد. شخصيت بانو «سوسانو» بسيار شبيه «دبورا» پيامبر زن يهودى است كه بنابر فصل­هاى چهار و پنج كتاب شوفطيم از مجموعه عهد عتيق بر سربازان سيسرا پيروز مى­گردد يا اقدامات تجارى وى «گراسيا ناسى» زن تاجر معروف يهودى و عامل اصلى نفوذ يهوديان در دربار عثمانى را در خاطر زنده مى­كند. بانو سويا (همسرجومونگ) نيز كه ابتدا به اسارت مى­رود، ولى پس از بازگشت به خاطر اهداف عاليه قوم همسرش از معرفى مجدد خود سرباز مى­زند، انسان را ياد داستان «هدسه» كه بنابر فيلم صهيونيستى «يك شب با پادشاه» به زور از خانه عمويش مردخاى ربوده شد و به همسرى خشايار شاه درآمد، مى­اندازد.

در بررسى شخصيت­هاى زن اين سريال، از هدسه كه با نفوذ در دربار ايران، مقدمات قتل ۷۷۰۰۰ ايرانى را فراهم كرد، بگذريم (كه شرح آن در دفتر استر از مجموعه عهد عتيق آمده است)، به ياد «ركسلانه» يا «خرم سلطان» يهودى مى­افتيم كه با نفوذ در دربار سليمان، پادشاه عثمانى به همسرى وى درآمد و با قتل وليعهد «مصطفى» بالاخره منجر به قتل سلطان سليم دوم و شعله­ور شدن آتش فتنه جنگ هاى ايران و عثمانى شد.

در ديالوگ­هاى اين سريال، فراوان عبارت آوارگى، اسارت، سرزمين مادرى و تاريخى، كوچ و ... به چشم مى­خورد كه همگى يادآور فرازهايى از تورات است.

جومونگ براى دفاع از خود، حق دارد از سلاح­هاى نامتعارف زمان خودش مانند شمشير فولادى، بمب­هاى آتشزا و ... عليه دشمنان خود استفاده كند تا جايى كه بيننده، اين برترى تسليحاتى را نوعى حق مسلم وى مى­داند كه حاصل هوشمندى و تخصص كارگزاران اوست.

دشمن اصلى جومونگ، امپراتورى چينى­ها يا همان «هان» است كه سربازهايش با پرى كه روى كلاهخودهايشان دارند، بى شباهت به جنگاوران مسلمان نيستند. منطقى هم به نظر مى­رسد. بايد در مقابل نفوذ روز افزون اقتصادى چينى­هاى كمونيست در مقابل ايالات متحده كه ۸۰ درصد ثروتش در اختيار جمعيت حداكثر ۶ درصدى يهوديان است، ايستاد. يكى از اين راه­ها، قدرت گرفتن كره به عنوان متحد آمريكا و اسراييل در حياط خلوت چين است.

توجه بيش از حد اين سريال به مقوله تجارت، بى شك براى يهوديان زرپرست، زيبنده­تر است تا شينتويست­ها و مائويست­هاى روح­گراى شرق آسيا، شايد هم صهيونيست نمى­تواند قبول كند كه پيروان مكتب كمونيسم (چين) امروز اينگونه در اقتصاد آزاد جهان جولان دهند.

لابد كره هم به عنوان هم پيمان ايالات متحده و اسراييل با توجه بيش از حد به مقوله تجارت در اين افسانه تازه ساز (!) به دنبال ايجاد مقدمات فرهنگى جهت سرازير كردن هر چه بيشتر توليدات خود در كشورهاى هدف (مانند ايران) است؛ چرا كه مناسبات اقتصادى ۱۲ ميليارد دلارى بين ايران و كره و نيز داشتن مقام سوم صادرات به ايران، چشم طمع چشم بادامى­هاى كره­اى را هر چه بيشتر به سوى اين مرز پرگهر جلب كرده است.

اين در حالى است كه نوادگان جومونگ بارها در مجامع بين المللى همداستان با آمريكا و اسراييل، فعاليت هاى صلح آميز هسته­اى ما را محكوم كرده­اند، راستش من خودم هم نمى­فهمم چرا بايد بازارمان را در اختيار كشورى بگذاريم كه حقوق مسلم ما را قبول ندارد. البته اين تنها گزاره اقتصادى - تجارى اين مجموعه نيست بلكه موارد ديگرى همچون نقش شركت گوگل در القاى تبليغات غير مستقيم نيز در اين سريال مشهود است.

آنجا كه قرار است امپراتورى نو بنياد جومونگ «گوگورى يو» نام گيرد، بيننده را به ياد تبليغات و شايعات گسترده مبنى بر تاسيس كشورى به نام گوگورى يو يا گوگ لند در جزيره اى G شكل «لوگوى اصلى شركت گوگل» در اقيانوس آرام از سوى مديران گوگل مى­اندازد.

البته شايد سخت باشد اگر بگويم حرف G از نمادهاى اصلى فراماسونرى است يا اينكه نرم افزار google earth هيچگاه آنگونه كه پايگاه اتمى نطنز را به وضوح مشخص كرده پايگاه اتمى ديموناى اسراييل را به دلايل امنيتى تصوير نكرده است. نمى­دانم شايد اين هم از ترفندهاى اقتصادى بانو سوسانو و جومونگ باشد!

البته با تمام تلاش و زبردستى كه نويسندگان و دست اندركاران كره­اى- اسراييلى اين مجموعه به خرج داده­اند، هيچگاه نخواهند توانست اسامى برخى شخصيت­ها و كاراكترهاى اين سريال مانند «مگول»، «ياگاك» و «ماگاك» را كه از ديدگاه ترمينولوژى يا اصطلاح شناسى همان «مغول»، «ياجوج» و «ماجوج» خودمان هستند، با پوشش فرهنگى بپوشانند؛ چرا كه همواره در پشت اين اسامى قتل و غارت، خونريزى و توحش نهفته است. البته بد نيست بدانند كه مردمان اين سرزمين همان صاحبان فرهنگى هستند كه از مغول­ها، مسلمان ساختند و بنا بر برخى تفاسير اين ذوالقرنين يا كوروش ايرانى بود كه اسلاف و اجداد آنها يعنى ياجوج و ماجوج را از اين سرزمين بيرون راند. به هر حال اگر يكى از قسمت هاى اين سريال را از دست داديد، چندان نگران نباشيد چون صدا و سيما آن را سه بار برايتان پخش خواهد كرد!

منبع: روزنامه جوان

 

نقدي بر فتنه گري جاهلان

گریت ویلدرز

 چندی قبل، توسط یکی از دوستان، فیلم فتنه ساخته ی گریت ویلدرز؛ نماینده ی تندروی مجلس هلند به دستم رسید. تصورم از این همه تبلیغ، یک فیلم مفصل بود ولی با تعجب مشاهده کردم که این فیلم حدود یک ربع بیشتر نیست. در سراسر این فیلم به اسلام و تفکرات اسلامی توهین شده و البته با استعانت از حرکات افراطی و غیر دینی که در بین ما مسلمانان رواج داشته و دارد (مانند اعمال وهابیان و ...) اسلام را دینی عاری از تفکر و استدلال و مملو از خشونت و کشتار نشان داده است. دیروز نقد جالبی بر این فیلم در روزنامه ی کیهان دیدم که اینجا می آورم شاید برای شما هم مفید باشد.

فيلم «فتنه» (FITNA) عنوان فيلمي است كه از سوي يكي از نمايندگان مجلس هلند به نام «گريت ويلدرز» (Wilders Geert)، تهيه شده است. ساخت و انتشار اين فيلم از سوي او به طور قطع فراتر از آن است كه صرفاً بتوان آن را به عنوان فيلمي كه ديدگاه هاي او درباره اسلام و قرآن را مطرح مي كند دانست كه تمسك به اصل آزادي بيان و عقيده را برتابد. مگر آنكه اين مطلب صحت داشته باشد كه اساساً سطح علمي و فرهنگي در غرب به حدي پايين آمده كه در سطح كساني كه كرسيهاي پارلمان را نيز اشغال كرده اند و قاعدتاً بايد از نخبگان جامعه خود باشند نيز انتظاري بيش از اين نمي توان داشت كه در جهان برخوردار از اين همه وسايل ارتباط جمعي و با وجود امكان ارتباط باملت ها و فرهنگها باز هم اين قدر سخيف و سطحي در مورد يك دين بزرگ الهي با متجاوز از يك ميليارد و نيم جمعيت فكر كنند و برداشت داشته باشند. به هر حال به عنوان يك مسلمان چاره اي نداريم تا براي اين بيچارگاني كه دستشان از حقيقت تا به اين حد كوتاه است توضيح واضحات داده و بكوشيم آنها را از خواب غفلت و بي خبري بيدار كنيم كه البته اميد چنداني نيز به تنبه معاندان نيست چرا كه خداوند بر چشم هاي دل سياه آنها مهر نهاده است.

ادامه نوشته