به مناسبت سالروز وفات ابن‌سینا

* دیدار ابن سینا با شیخ ابوالحسن خرقانی

در ملحقات تذکرة الاولیاء عطار (ص 667) درباره دیدار ابن سینا، با شیخ ابوالحسن خرقانی، عارف مشهور قرن چهارم و پنجم آمده است:

 «نقل است که بوعلی سینا به آوازه شیخ، عزم خرقان کرد. چون به وُثاق (اتاق،‌ خانه) شیخ آمد، شیخ به هیزم رفته بود. پرسید که: شیخ کجاست؟ زنش گفت: آن زندیق کذاب را چه می‌کنی؟ همچنین بسیار جفا گفت شیخ را؛ که زنش منکر او بودی!

بوعلی عزم صحرا کرد تا شیخ را بیند. شیخ را دید که همی آمد و خرواری درمنه بر شیری نهاده. بوعلی از دست برفت (پریشان شد). گفت: شیخا! این چه حالت است؟ گفت آری! تا ما بار چنان گرگی نکشیم ـ یعنی زن ـ شیری چنین بار ما نکشد. پس به وثاق باز آمد. بوعلی بنشست و سخن آغاز کرد و بسی گفت.

 شیخ پاره‌ای گل در آب کرده بود تا دیواری عمارت کند. دلش بگرفت. برخاست و گفت: مرا معذور دار که این دیوار را عمارت می باید کرد و بر سر دیوار شد. ناگاه تبر از دستش بیفتاد. بوعلی برخاست تا آن تبر به دستش باز دهد. پیش از آن که بوعلی آنجا رسد، آن تبر برخاست و به دست شیخ باز شد. بوعلی یکبارگی اینجا از دست برفت و تصدیقی عظیم بدین حدیثش پدید آمد ...»

 احتمالا بوعلی مبهوت رام‌شدن شیر و هیزم‌نهادن بر او توسط شیخ شده است که بعدها در نمط دهم اشارات و تنبیهات می‌نویسد: «شاید اخباری درباره عارفان بشنوی که مربوط به دگرگونی عادت باشد و شما به تکذیب آن مبادرت ورزید. مثلا ... درنده رامشان شود و ... یا امثال این کارها که محال و ممتنع قطعی نیستند، پس ... توقف کنید و عجله نکنید». (ترجمه و شرح، صص 485 - 486)

* ملاقات ابو علی سینا با ابو سعید ابوالخیر

حکایت ملاقات ابو علی سینا با ابو سعید ابوالخیر در کتاب اسرار التوحید محمد بن منور (صص 209 ـ 211) بدین صورت آمده است:

 «یک روز شیخ ابوسعید قدس الله روحه العزیز در نشابور مجلس می‌گفت. خواجه بو علی سینا از در خانقاه شیخ در آمد و ایشان هر دو پیش از این یکدیگر را ندیده بودند؛ اگر چه میان ایشان مکاتبه رفته بود. چون بوعلی از در آمد، شیخ روی به وی کرد و گفت: حکمت دانی آمد، خواجه بوعلی در آمد و بنشست، شیخ با سر سخن رفت و مجلس تمام کرد و در خانه رفت. بو علی در خانه شد و در خانه فراز کردند و با یکدیگر سه شبانروز به خلوت سخن گفتند که کس ندانست ... بعد سه شبانروز، خواجه بوعلی سینا برفت.

 شاگردان او سؤال کردند که شیخ را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه من می‌دانم، او می‌بیند و مریدان از شیخ سؤال کردند که ای شیخ! بوعلی را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه ما می‌بینیم او می‌داند!»

ننه علی! سفارش ما را به علی بکن!

پس از مدتی فرصت شد که باز به روز شوم، و بدون شرح بخوانید:

ننه علی بر مزارش پسرش

عقل یک عمر اگر سربه گریبان تو بود
عشق بی واسطه پروردۀ دامان تو بود

این چه داغی ست که بی شعله تو را می سوزاند
این چه شوری ست که آتش زده در جان تو بود

مادر هرچه شهیدی تو و فرزند تو نیز
یکی از خیل عزیزان و شهیدان تو بود

کاش این مردم بی عاطفه می فهمیدند
چیزی از عشق که در سینۀ سوزان تو بود

سنگ سردی که در آغوش کشیدی یک عمر
گرم تر از نفس مردم دوران تو بود

از ریاکاری و بی دردی اینها این شهر
با همه وسعت خود گوشۀ زندان تو بود

کاش همراه تو در خلوت آن گورستان
دل من معتکف کلبۀ احزان تو بود

گفتن از هرچه بجز عشق چه معنی دارد
کاش این شاعر آشفته عزلخوان تو بود

شاعر: محمدرضا ترکی

دلشوره ی پنهان در یک پیامک

پیامک رسید:

"اخبار فوری / حمله ی مزدوران آل سعود به مراسم عزاداری حضرت زهرا در بحرین"

و من مات و مبهوت ماندم، خدایا چه کاری از دست من ساخته است؟! رسولت فرمود که اگر در گوشه ای از این دنیای پهناور مسلمانی فریاد "یا للمسلمین" سر دهد بر دیگر مسلمانان واجب است که او را یاری کنند. اما من با این دست بسته برای هم کیشانم چه کاری می توانم انجام داد! جز دعا!

امیدوارم به حق این شب عزیز به زودی این پیامک برای همه ارسال شود:

"اخبار فوری / با شکست مفتضحانه ی مزدوران آل خلیفه، جنایتکاران آل سعود دست از پا درازتر از بحرین گریختند. یا مهدی"

در این شب شهادت بانوی دو عالم و با این غم مضاعف، مثنوی جدید برادر عزیزم سید حمید برقعی مرا تسکین داد. شاید شما را هم.

یا حبیب الباکین

جنگجویی خسته ام بعد از نبردی نابرابر

پیش رویش پشته ای از کشتهء همسنگرانش

                                                 (منزوی)

*** 

تقدیم به حماسه برادران بحرینی ام

 ***

باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است

مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است

بحر آرام دگر باره خروشان شده است

ساحل خفته پر از لولو مرجان شده است

دشمن از وادی قرآن و نماز آمده است

لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است

با شماییم شمایی که فقط شیطانی است

(دین اسلام نه اسلام ابوسفیانی است)

با شماییم که خود را خبری می دانید

و زمین را همه ارث پدری می دانید

با شماییم که در آتش خود دود شدید

فخر کردید که هم کاسهء نمرود شدید

گرد باد آتش صحراست بترسید از آن

آه این طایفه گیراست بترسید از آن

هان! بترسید که دریا به خروش آمده است

خون این طایفه این بار به جوش آمده است

صبر این طایفه وقتی که به سر می آید

دیگر از خرد و کلان معجزه بر می آید

سنگ این قوم که سجیل شود می فهمید

آسمان غرق ابابیل شود می فهمید

پاسخت می دهد این طایفه با خون اینک

ذوالفقاری ز نیام آمده بیرون اینک

هان!بخوانید که خاقانی از این خط گفته است

شعر ایوان مدائن به نصیحت گفته است

هان بترسید که این لشکر بسم الله است

هان بترسید که طوفان طبس در راه است

 ***

 یا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه کنیم

روز خوش بی تو ندیدیم به عالم چه کنیم

پاسخ آینه ها بی تو دمادم سنگ است

یا محمد(ص)! دل این قوم برایت تنگ است

*** 

بانگ هیهات حسینی است رسیده از راه

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

خرمن سبز فلک

خرمن سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو

سال، نو شد. بی آن که از کسی اجازه بگیرد. سال ها به همین منوال گذشته و می گذرد. چند صباحی است که فرصت به روز کردن وبلاگ را نداشتم، به خاطر تراکم کاری پایان هر سال و به خاطر یکی دو سفری که در ایام نوروز قسمت شد.

نوروز را دوست دارم چون یاد آور خاطرات شیرین کودکی است. متاسفانه انسان وقتی بزرگ می شود، روزهای خاطره انگیزش به مرور کم تر می شود. یادم می آید در زمان کودکی، یک سال برایمان واقعا یک سال بود. فصل ها سر جایشان بودند. میوه های نوبرانه، زنگ آغاز هر فصل بود و آب و هوا، حتی برای ما قمی ها که اغلب دو فصل داریم، بیانگر رنگ و بوی آن فصل. ولی امروزه دیگر سال ها برایمان خیلی کوتاه شده، دیگر میوه ی نوبرانه ای نیست. به مدد یخچال و فریزرها و گلخانه ها، هر موقع از سال هر میوه ای که بخواهی فراهم است. کسی دلش برای میوه ای تنگ نمی شود. نوروز بوی نویی نمی دهد. آخر، سال به دوازده ماه در خانه ها، خانه تکانی است. کسی برای میهمان ها اتاق جداگانه ای فراهم نمی کند، چون خیلی همت کنند، برای خودشان جای خوابی داشته باشند.

یادش به خیر سال هایی که با مادرم برای خرید عید می رفتیم و همیشه مادرم، کفش و کت و شلوار را چند شماره بزرگ تر برایم می خرید، که لااقل در طول یک سال آینده، دیگر نیازی به خرید نداشته باشم. یادم نمی رود گلوله های پنبه ای را که در داخل کفشم می گذاشت تا اندازه ی پایم شود و در حال راه رفتن لق لق نزند. یا آستین ها و پاچه های تا خورده ای که در طول سال مرتب از مقدار تایش کم می شد تا این که اندازه ی تنمان می شد.

کودکان امروز دیگر لذت لباس نو خریدن را نمی چشند و این کار برایشان به یک عمل روتین و روز مره بدل گردیده است. کودکان امروز دیگر بوی عید را به خوبی قدیم استشمام نمی کنند. از بس خانه ها پُر دیسیپلین و منظم است و مادران روزی نیست که دستمال به دست به دنبال گرد و خاک نشسته بر گوشه و کنار خانه نگردند. کودکان امروز عیدی دوهزارتومانی را با بی رغبتی قبول می کند چرا که از مفهوم عید و عیدی دادن چیزی درک نمی کنند. شاید بگویند که ارزش پول کم شده ولی مگر عیدی های قدیم چقدر ارزش داشت؟ من به خاطر دارم که نان سنگک ۱۵ ریال بود و کسانی بودند که به ما عیدی ۱۰ ریالی می دادند. یعنی حتی به اندازه ی یک نان سنگک هم نبود، ولی با چه ذوق و شوقی می گرفتیم و شب به شب آن ها را بازشماری می کردیم.

لذت نوروز قدیم در این بود که تمام مراسمش منحصر به فرد بود و بی لذتی امروزش به این خاطر است که چیز منحصر به فردی در آن مشاهده نمی شود جز دید و بازدید آن که در طول سال کمتر میسر می شود.

به قول شاعر:

اگر ژاله هر قطره ای دُر شدی

چو خر مهره بازار از او پُر شدی

اگر قرار بود تمام قطرات شبنم به دُر تبدیل شوند، دیگر دُر ارزش خرمهره را هم نداشت. و این بلایی است که ما بر سر نوروز آوردیم.

بگذریم و اما بعد:

علی رغم تمام آن چیزهایی که در بالا گفتم، نوروز را به شما عزیزان تبریک و تهنیت می گویم و امیدوارم در سایه ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سالی پر بار و مفید در پیش رو داشته باشید.

به خاطر این غیبت چند روزه عزیزانی پیام هایی برای من گذاشته بودند که من فرصت خواندنشان را پیدا نکرده بودم به همین دلیل از همه ی ایشان عذر تقصیر می خواهم.

در آخر هم باید مطلبی را عرض کنم که برادر یا خواهر محترمی چندین پیام پی در پی در بخش نظرات مطالب قبلی گذاشته اند و در آن از الفاظ ناشایستی استفاده کرده و مرتب هم من را تهدید کرده اند که اگر منطق دارم، نظرات ایشان را تایید کنم که همگان آن را ببینند. من قبل تر به کسانی که منطق شان فحش و بد و بیراه است این نکته را گوشزد کرده بودم که نظراتشان را برای مشاهده ی عموم تایید نخواهم کرد. این شخص ان شاء الله محترم هم اگر می خواهند نظرشان تایید شود، مودبانه و به دور از هر گونه توهین و لفظ ناشایستی حرف شان را بزنند، آن وقت اگر من تایید نکردم می توانند رجز بخوانند.

جالب تر این که در همان نظراتی که با کلمات آنچنانی تزیین شده، مرتب هم از امام زمان (عج) مایه گذاشته و نام مبارک ایشان را درج کرده اند که جای بسی تاسف دارد.

سالی خوب و سرشار از موفقیت در پیش رویتان باد!

رونمایی از اثر جدید استاد فرشچیان

هفته ی گذشته به واسطه ی بزرگواری حضرت استاد فرشچیان که در کارگاه ساخت ضریح مطهر سیدالشهدا  علیه السلام توفیق این را دارم که در خدمتشان باشم، و سفارشی که کرده بودند، از موزه استاد در مجموعه ی سعدآباد تماس گرفتند و برای حضور در مراسم رونمایی از جدیدترین اثر استاد دعوت کردند. بزرگواری استاد فرشچیان باعث شد که علی رغم این که در دهه ی اول محرم مراسم زیارت ناحیه مقدسه داریم، از دوستان عذر بخواهم تا برای شرکت در این مراسم به  تهران بروم.

امروز حدود 9 صبح، خود استاد از آمریکا تماس گرفتند. برای مسئله ای در رابطه با ساخت ضریح مطهر، مطالبی داشتند. با یک حساب سرانگشتی دیدم آن موقع حدود یک بامداد به وقت نیویورک است. برایم عجیب نبود چون وقتی مسئله ی ضریح در بین باشد، حقیقتاً ایشان خواب و خوراک ندارند تا مطلب را به سرانجام برسانند. و من مانده ام از این پیگیری این پیرمرد. بعد از صحبت های کاری از ایشان بابت این دعوت تشکر کردم و به اتفاق چند تن از اعضای محترم هیأت امنای ساخت ضریح مطهر امام حسین (علیه السلام) و دوست خوبم آقای امیر حسامی نژاد از عکاسان مطرح قمی که تصویربرداری های کارگاه ضریح مطهر را  انجام می دهد راهی تهران شدیم.

اولین مراسمی بود که راس همان ساعتی که در دعوت نامه قید شده بود، یعنی 2 بعد از ظهر آغاز شد. خیلی بی آلایش و صمیمی. ابتدا آقای دکتر حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و همراهان وارد شدند و بعد هم دکتر آذر قصیده ای عاشورایی قرائت کردند و مدیر مجموعه سعدآباد، وزیر فرهنگ و ارشاد و معاون فرهنگی ایشان هر کدام در حد 5 دقیقه صحبت کرده و در پایان هم توسط وزیر ارشاد از روی تابلوی جدید استاد فرشچیان که با موضوع حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام) و به نام «پرچمدار حق» نامگذاری شده بود، پرده برداری صورت گرفت.

از بس استاد بی تکلف و روان کار می کنند، کارهایی هم که مربوط به ایشان است همین قدر بی تکلف و روان است. خلاصه این که ساعت به 2.30 نرسیده بود که مراسم پایان یافت و میهمانان با میوه و خرما (به مناسبت ایام محرم) پذیرایی شدند.

باز به واسطه ی سفارشی که حضرت استاد به مسئولین موزه کرده بودند، چند پوستر از طرح مذکور را هم به ما هدیه دادند و ما برگشتیم.

در زمان بازگشت مجدداً استاد تماس گرفتند و پیگیر کاری شدند که صبح تماس گرفته بودند. به ایشان عرض کردم که از مراسم بر می گردیم. ایشان هم با بزرگ منشی تمام که در کمتر هنرمندی دیده ام، تشکر کردند. جالب این جا بود که از بی هنری مثل من در خصوص این کار بزرگ نظر خواستند. این را ننوشتم که خودم را بالا ببرم، نوشتم که شمه ای از روحیه ی بزرگوارانه و در عین حال اخلاق خاکی و بی تکلف حضرت استاد فرشچیان را برای خوانندگان گرامی ذکر کرده باشم. برای طول عمر و عزت روزافزونشان دعا می کنم.

این هم تصویری از تابلوی «علمدار حق» که امروز رونمایی شد.

تصویری که احتمالا برای اولین بار است که می بینید

تصویر ذیل که توسط آقای رئوف محسنی گرفته شده، جزو آن دسته عکس هایی است که در نمایشگاه بانوی کرامت قم به نمایش در آمده و در نوع خود بی نظیر است. این عکس، گنبد مطهر امام رضا(ع) را در حال شستشو نشان می دهد. من که تا به حال چنین منظره ای را ندیده بودم. شما چطور!

اگر دقت کنید شلنگ قرمز رنگ و فردی را که از بالای گنبد در حال پاشیدن آب بر روی گنبد است مشاهده می کنید.

دست عکاس محترم درد نکند. ضمنا بقیه عکس های این نمایشگاه را هم می توانید در اینجا ببینید.

عکس های بیشتری از شستشوی حرم مطهر را هم می توانید اینجا ببینید!

سلطان بی مبالغه ی عشق

هر دل بر آستان نگاه تو سر زده ست

از خانه ات نرفته و در مستمر زده ست

تا سالیان سال به پابوس آمده

هر آن دلی که با تو هماهنگ در زده ست

سلطان بی مبالغه ی عشق! عشق تو

بر هر دلی که سر زده، رنگ سحر زده ست

تا این که ضامنش بشوی، آهویی غریب

واحه به واحه را پی صیاد سر زده ست

خورشید روی گنبد بالا بلند تو

هر صبح کفتری شده، از شرق پر زده ست

(شاعر: امیر اکبرزاده)

قمی ها سربازان اول این نهضتند

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد!

شهادت حضرت زهرا

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه

گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد

*

صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضه ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ای مشکی است

*

با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ی ما چقدر تاریک است

گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...

شعر: حمیدرضا برقعی

ضریح

ضریح حضرت معصومه سلام الله علیها

عکسی زیبا از ضریح مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها که توسط دوست خوبم امیر حسامی نژاد گرفته شده است.

تسلیتی به رنگ بانوی آفتاب

حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

اهل قمم. از زمانی که چشم باز کردم، گرمای خورشیدی را حس کردم که در انعکاس گنبد طلای حرم روی شهر پاشیده شده بود. حرمش چشم شهر من است. از هر دروازه ای که وارد شوی می بینی اش. قریب چهار دهه از عمرم می گذرد ولی خدای این بانو خودش می داند که هر گاه از هر سفری که بر می گردم به دروازه ی شهر که می رسم، دست به سینه با چشمانی دو دو زنان به دنبال رنگ طلایی ای می گردم که شهر مرا رنگ و جلا داده است. و امشب شب وفات این بانو است. مهمان هفده روزه ی شهر من که دیگر مهمان نیست. او میزبان است. میزبان دلهای شیدایی که از سراسر دنیا به سمتش کشیده می شود. این روز پر غصه را خدمت همه ی دوستدارانش خصوصا حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت و تعزیت عرض می کنم.

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد

لطف تو همیشه درد مرا التیام داد

نوروزتان پیروز!

نوروز

رضای آل الله

مشهد امام رضا علیه السلام

آخر صفر رسید، که یادآور آخرین سفر مولای رئوفان و امام مهربانان باشد. فراموش نمی کنم در سال ۸۲ و چند ماه پس از فروپاشی نظام بعثی عراق که به این خطه مشرف شدم، مسیرها و خیابان ها پر بود از افراد مسکین و گداهای سمجی که تمام شهرهای عراق را سامره کرده بود و انسان را یاد گداهای آن دیار می انداخت.

در مسیر برگشت و در شهر دیوانیه ماشین ما در ترافیک گیر افتاده بود. در حال خود بودم و به تفکر مشغول که ضربات کودکی شاید ده ساله که به شیشه ماشین می کوبید مرا به خود آورد. اشاره کرد شیشه را باز کنم. با خود اندیشیدم شاید او هم از زمره کودکانی است که به گدایی مشغولند. شیشه را باز کردم. فهمیده بود ایرانی هستیم. با حالتی بغض گرفته و با عربی محلی غلیظی گفت: لا تنسانی عند الرضه! "من رو کنار امام رضا فراموش نکنی!" ناگهان به خود آمدم این کودک چه می گفت! چه حسی نسبت به امام رضا علیه السلام داشت که اینچنین با بغض از من می خواست در کنار حضرت یادش باشم.

جوابی برایش نداشتم. در حالتی مات و مبهوت ترکش کردیم و من از آن سال تا به امروز تقریبا سفری نیست که به پابوس آقا مشرف شوم و این کودک را که لابد اگر تا الان جنایت کاران گذاشته باشند زنده بماند حالا به نوجوانی رسیده، فراموش نمی کنم.

ضمن عرض تسلیت فرا رسیدن ایام عزای ماه صفر بالاخص رحلت جانسوز پیامبر رحمت و مغفرت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و فرزند غریبش حضرت امام مجتبی و پاره ی تنش حضرت امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه و به شما خوانندگان محترم این وبلاگ، به عنوان یادگاری یک کتاب الکترونیکی در خصوص امام رضا علیه السلام به نام آفتاب هشتم را که مخصوص استفاده در موبایل هست را از سایت تخصصی موبایل برایتان می گذارم تا این پست خالی از عریضه نباشد.

دانلود کتاب آفتاب هشتم با حجم 215 کیلو بایت

التماس دعا

یا علی

اطلاعیه!

مراسم زیارت ناحیه مقدسه


اول تا دهم محرم

ساعت 3 بعد از ظهر


قم خیابان چهارمردان مسجد الوندیه


با مداحی حاج سید مهدی میرداماد

و حاج عبدالله صادقخانی

بسوز ای دل محرم شد دوباره!

ضریح امام حسین علیه السلام

درختان را دوست مي دارم که به احترام تو قيام کرده اند؛

و آب را که مهر مادر توست

خون تو؛ شرف راسرخ گون کرده است؛

شفق؛ آئينه دار نجابتت!

و فلق؛

معراجي که تو در آن نماز صبح شهادت گذاردي!

در فکر آن گودالم

که خون تو را مکیده است!

هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم!

در حضیض هم می توان عزیز بود!

از گودال بپرس!

شمشيري که بر گلوي تو آمد

هر چيز و همه چيز را در کائنات

به دو پاره کرد:

هر چه در سوي تو؛

حسيني شد

و ديگر سو 

يزيدي.

شاخه نبات

داشتم تصاویر حرم امیرالمومنین رو از تو اینترنت تماشا می کردم که یه دفعه با دیدن این تصویر نمی دونم چرا اینقدر دلم گرفت.

نه این که چیز خاصی داشته باشه ولی من رو به یاد غروبای نجف انداخت. لحظه هایی که صدای قاری قرآن؛ اونم به سبک بغدادی و بدون رعایت تمام و کمال آداب و سنت های تجویدی از بلندگوهای ماذنه حرم قرآن می خونه و چه جانسوز هم می خونه. خدا رحمت کنه زن دایی ما رو که پنج شش ماه پیش همسفرمون بود تو زیارت عتبات. و وقتی برگشتیم چقدر به من اصرار می کرد که اگه دوباره رفتی حتما اون قرآن موقع غروب رو برای من ضبط کن و بیار. یادش به خیر دو سه ماه بیشتر زنده نبود و در عنفوان جوانی به خاطر سرطانی که گرفت بچه هاش رو یتیم گذاشت و رفت. ان شاء الله با امیرالمومنین و فاطمه زهرا محشور بشه.

چی داشتم می گفتم؟ آها داشتم براتون از غروبای نجف می گفتم. خصوصا اگه هوا از اون گرد و خاکای مخصوص عراق رو هم تو دلش داشته باشه. خیلی آدم دلش می گیره و تنها راه برای بیرون رفتن از این حس کشنده، پناه بردن به صحن باصفای علویه.

اصلا به نظر من نجف یه طوریه! نمی دونم چرا احساس می کنم نجف برای نام امیرالمومنین تنگه؟! این که می گن "آسمان رو زیر خاک پنهان کردن" رو آدم وقتی می فهمه که بره زیارت امیرالمومنین. تازه این حس رو افراد بی قابلیت و دور از معرفتی مث من دارن. نمی دونم اونایی که اون بالاها سیر می کنن هم همین حس و حال رو دارن یا نه؟

این شبا، شباییه که ما شیعه ها باید به یه جایی یا یه چیزی پناه ببریم تا دلمون قرص بشه. بعضیا به قرآن، بعضیا به مسجد، بعضیا به دعا، بعضیا به حرم، بعضیا به ... و بعضیا هم به همه اینها. خوش به حال اون بعضیای آخری.

من اما خیلی از قافیه پرتم. یعنی راستش رو بخوایید خیلی گیجم. دو سه روزه می خوام یه مطلب در مورد امیرالمومنین بنویسم. بارها و بارها تمام اجزائش رو تو ذهنم مرور کردم ولی شاید شما هم خنده تون بگیره اگه بگم نمی دونم باید از کجا شروع کنم. همه مطلب رو دارم الا اولش رو.

نمی دونم شاید هنوز وقتش نرسیده. شاید هنوز من لیاقتش رو پیدا نکردم و یا شاید خیلی شایدای دیگه که من ذهنم بهشون خطور نمی کنه.

اما از خدا پنهون نیست از شما هم نباشه که هر بار تو شروع اون مطلب گیر افتادم نا خود آگاه این اشعار حافظ بر لبم جاری شده:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل نه عجب

مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند

این همه شهد و شکر کز دهنم می ریزد

اجر صبری کزآن شاخه نباتم دادند

بعد هم هی تو ذهنم تکرار می شه، "شاخه نبات"، "شاخه نبات" ...

خلاصه نمی دونم این چه اتفاقیه که امسال گریبان من رو گرفته. اگه ازش جون سالم به در بردم خبرتون می کنم.

تو این شبا برای همه دعا کنیم، برای همه، برای همه، هیچ کس رو از قلم نندازیم. حتا دشمنا رو! برای اونا هم دعا کنیم.

یا علی!

 

سلام بر شهرالله

ماه رمضان مبارکباد!

بالاخره ماه رمضان رسید. همان ماهی که اولیای خدا از مدت ها قبل خودشان را آماده ورود به آن می کردند و تا مدت ها بعد از آن از فراقش می گریستند.

اما افسوس که من به هیچ وجه آمادگی ورود به آن را ندارم. ای کاش از این همه فرصت که سوزاندیم اندکی هم به خویش می پرداختم.

اما بارالها!

تو خود فرمودی که برای صحبت با تو، هیچ آدابی و ترتیبی نجوییم. تو خود خواستی که آنچه را دل تنگمان می خواهد بگوییم.

تو خود خواستی که تو را تو صدا کنیم تا خویش را در کنارت ببینیم بدون هیچ تجملاتی!

خدایا!

من آلوده، اگر برای میهمانی بزرگی دعوت می شدم، حتما از مدتی قبل از آن خود را مهیا می کردم و برای آن دم، لحظه شماری می نمودم. اما چه کسی بزرگتر از تو. تو مرا به میهمانی خویش فراخواندی و من هیچ به سر و وضع روح و روانم نرسیده ام.

چاره چیست؟ این بار نیز مرا همین طور که هستم بپذیر! این بار نیز این دست و پا شکستگی مرا به حساب نادانی ام بگذار!

پروردگارا!

از آنچه که شب قدر سال قبل برایم مقدر فرمودی ممنون و سپاسگزارم ولی قانع نیستم. در محضر کریم باید خیلی خواست. آن هم کریمی که نخواسته می بخشد.

فقط

خدایا

عاقبتمان را ختم به خیر فرما!

آمین یارب العالمین

 

 

عزای جهان تشیع

حضرت آیت الله العظمی بهجت

انا لله  و انا الیه راجعون

روح بلند عارف بی بدیل و سالک بی قرینه، حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت به ملکوت اعلی پیوست و جهان اسلام و تشیع را غرق در ماتم و اندوه نمود.

مرد بزرگی که واسطه فیوضات بی شمار بود و چه انسان های بزرگی که آغاز انسانیت خویش را مرهون این بزرگ مرد تاریخ تشیع هستند. آری شهر من قم که ام القرای جهان تشیع است در ماتم این فرزانه الهی در اندوه و عزاست و من به نوبه خودم این مصیبت عظمی را به پیشگاه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مقام معظم رهبری و جمیع شیعیان و دوستداران ایشان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

برای آشنایی بیشتر با این بزرگمرد به لینک های زیر سری بزنید!

 زندگینامه حضرت آیت الله العظمی بهجت

گفتگوی خواندنی با آیت الله مصباح در باره آیت الله العظمی بهجت

امام خمینی می فرمود آیت الله بهجت دارای موت اختیاری است

یازده دستور ماندگار از آیت الله بهجت

السلام علیک یا بنت رسول الله

طرح از سایت شهید آوینی

سالروز ارتحال کریمه اهل بیت (سلام الله علیها) را به محضر ولی الله الاعظم حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) و جمیع شیعیان خاندان فرزانگی و پاکیزگی تسلیت و تعزیت عرض می نمایم. اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بفاطمه المعصومه (صلوات الله علیها)

قهر اولین بارش بهاری در قم

پریشب که اخبار هواشناسی اعلام کرد در برخی نقاط کشور از جمله استان قم احتمال آب گرفتگی معابر می رود، در دلم خندیدم و گفتم این هم از همان دسته پیش بینی هایی است که بعدها اشتباه بودنش ثابت می شود. اما شروع بارش باران از دیروز صبح و ادامه آن تا امشب، کم کم مرا متقاعد کرد که باید برای هواشناسی اهمیت قائل شویم!! راستش دیشب (دوشنبه 88/1/10) تا صبح از شدت رعد و برق و غرش آسمان و صدای بارش باران که به کانال کولر و پنجره ها اصابت می کرد، درست نتوانستم بخوابم. چون منزل ما هم طبقه دوم یک آپارتمان در یک منطقه نسبتاً خلوت شهر است، این سر و صداها یک جورهایی تشدید هم می شود.

صبح بدون اطلاع از فجایعی که در گوشه هایی از شهر در حال رخ دادن بود به دنبال کارم رفتم ولی وقتی اخبار سیلاب را دهان به دهان از مردم شنیدم، بالاخره پذیرفتم که وقایعی اتفاق افتاده و یا در شرف وقوع است.

بله، رودخانه قم که چند سالی است به مدد خشکسالی و سد پانزده خرداد که در بالادست آن بنا شده، دیگر کمتر رنگ و روی آب را به خود می بیند مگر بعضی اوقات آن هم به اندازه یک جوی کوچک، دیگر از کاربری رودخانه خارج شده و به مدد شهرداری قم آمده بود تا مشکل تردد در شهر تنگ و شلوغ ما را حل کند. بخشی از آن خیابانی شده بود که شمال و جنوب شهر را به هم متصل می کرد و بخش دیگری از آن هم پارکینگ و محل اقامت موقت زائرین کریمه اهل بیت (سلام الله علیها). اما به قول ظریفی امروز رودخانه قم از هویت خودش دفاع کرد و با گشودن آغوش به روی سیلاب غیر منتظره ای که نه از مسیر همیشگی (رودخانه قمرود که از پایین دست سد پانزده خرداد شروع می شود!) بلکه از مسیر دیگر که از حومه شهر کهک و معدن منگنز سرچشمه گرفته بود، بساط شهرداری و ... و از جمله زائرینی که بی خبر از همه جا خودروهایشان را در پارکینگ رودخانه گذاشته بودند، به هم ریخت.

تعداد زیادی خودرو در این سیلاب غرق شدند و تا آنجا که من از منابع موثق شنیده ام، تا امروز عصر آمار نشان می دهد که یک نفر کشته، 4 نفر مفقود، 4000 رأس گوسفند و 10 نفر شتر تلف شده اند.

ضمن این که به تعداد زیادی خودرو و منازل مسکونی که در نقاط آبگیر شهر از جمله محله نکویی قم قرار دارند، خسارت کلی و جزئی وارد شد.

این هم چند تصویر از این حادثه

امیدوارم این بارش بهاری که می توانست با درایت و تدبیر مسئولین شهری، نوید شادابی باشد، بیش از این باعث آفرینش مشکلات جدیدی برای این شهر مظلوم که تازه می رفت تا دستی به سر و رویش کشیده شود، نباشد.

یا علی!