دو سالي مي شود كه افتخار خدمتگزاري در كارگاه ضريح حضرت سيدالشهداء عليه السلام را دارم. در طول اين مدت اتفاقات و رخدادهاي گوناگون، شگفت آور و درس آموزي رخ داده است كه شايد برخي از آن ها را نشود نقل كرد. همين قدر بگويم كه اين وقايع ديدگاه من را نسبت به بسياري از مسائل بعضا به شكلي عمقي تغيير داد. متاسفانه زمانه طوري است كه خيلي از اين مسائل را نمي شود رسانه اي كرد!

بسياري از كساني كه به بازديد كارگاه مطهر مي آيند اين سوال را مي پرسند كه آيا در طول اين مدت كرامتي هم مشاهده كرده ايد؟ و من غالبا اين جواب را مي دهم كه بزرگ ترين كرامت سيدالشهدا عليه السلام اين است كه انسان بي لياقتي همچون من را به خدمت و حضور در اين مكان مقدس پذيرفته است. و همواره اين دعا را زمزمه مي كنم كه: «الهي لاتسلب ما انا فيه» خدايا اين خيري كه من را بدان وارد كرده اي از من مگير!

اما در طول هفته گذشته دو واقعه شگفت آور رخ داد كه مي خواهم برايتان نقل كنم. لازم است اين نكته را هم متذكر شوم كه مراحل جمع آوري مستندات اين دو واقعه در حال انجام است كه پس از اين كار،‌ رسماً در سایت ضریح مطهر  قرار خواهد گرفت. ولي من دلم نيامد در اين شبهاي عزيز شما را از خلاصه ي اين دو اتفاق با خبر نكنم.

اتقاق اول اين بود كه جمعي از مديران شبكه خبر به همراه رييس شبكه؛‌ آقاي زابلي زاده،‌ سه شنبه هفته گذشته ميهمان كارگاه مطهر بودند. قرار شد شبكه خبر براي پوشش رسانه اي كارگاه مطهر،‌ فعاليت هايي انجام دهد. دو روز قبل كه مهندسين فني شبكه براي نيازسنجي به كارگاه آمده بودند، يكي از ايشان من را به گوشه اي كشيد و برايم جرياني را تعريف كرد. اين قسمت خلاصه ي گفته هاي ايشان است:

«من يه رفيق صميمي دارم كه به خاطر تومور مغزي تو كما بود. اون روز كه به كارگاه اومديم،‌ ديگه داشت نفس هاي آخرش رو مي كشيد. اينجا دلم شكست و خيلي براش دعا كردم. وقتي برگشتم تهران شنيدم به هوش اومده. سراغش رفتم ديدم همه خوشحالن. ماجرا رو سوال كردم گفتن شفا گرفته و هيچ اثري از تومور تو سرش نيست. با خودش صحبت كردم گفت: نميدونم مُردم يا خواب ديدم كه امام حسين عليه السلام اومد سراغم و گفت تو رو شفا داديم. به رفيقت (اسم من رو آورده بود) بگو اون نيتي رو كه كرده بهش عمل كنه.»

و البته داستان مفصل تر از اين حرفها بود كه انشاءالله به وقتش به آن خواهم پرداخت.

مطلب دوم هم از اين قرار است:

همان شبي كه اين آقاي مهندس اين جريان را براي من تعريف كرد، هيأت داشتيم. من در جمع رفقا اين مطلب را مطرح كردم. يكي از دوستان خبر از رخداد جالبي داد كه عيناً‌ در ادامه مي خوانيد:

«من دوستي دارم كه تو ورودي خيابان اراك به داخل شهر (منطقه پنچ فردوس) صافكاري داره. مي گفت يه پيرمردي اينجا رفت و آمد مي كنه و ضايعات آهن و ... مي خره. چن روز پيش داشت از اون طرف خيابون مي اومد اين طرف كه يه دفعه يه پرايد با سرعت چنان به او برخورد كه از زمين بلندش كرد و كوباندش به شيشه. طوري كه شيشه ماشين خورد شد. پيرمرد غلتيد و از روي كاپوت به زمين افتاد. همه دويديم به سمتش با اين ذهنيت كه مُرده! اما با كمال تعجب ديديم از جا بلند شد و خودش رو تكوند. بعد رو به راننده پرايد كرد و پرسيد: خسارت مي خواي؟! راننده بيچاره كه از ترس اونقدر دست و پاش مي لرزيد كه از ماشين نتونسته بود پياده بشه با تعجب گفت: نه! چه خسارتي؟! پيرمرد گفت: پس برو! ما هر چه كرديم كه فلاني تو الان بدنت داغه شايد جاييت شكسته باشه، شايد خونريزي داخلي داشته باشي!‌ با تشر گفت: بريد پي كارتون من هيچيم نيست. بعد گاريش را برداشت و رفت. ما هم مات و مبهوت نگاش مي كرديم. فرداي اون روز ديدم از اون طرف خيابون داره رد مي شه. دويدم و جلوش رو گرفتم و گفتم: راستش رو بگو! قضيه چيه! با يه جديتي رو كرد به من گفت: من بيمه هستم. چند روز پيش رفتم صد تومن به ضريح امام حسين كمك كردم. قبضش هم تو جيبمه. من بيمه ام و هيچ عيبي نمي كنم!!»

چه صداقتي! چه صفاي باطني! چه ارتباط صميمانه اي با ارباب! يعني ما هم كه اينقدر ادعاي حسيني بودن داريم،‌ جرأت يك چنين ادعايي را داريم؟!

در اين شبهاي آسماني دست طلب به سوي معشوق بي نياز دراز كنيم و از او بخواهيم در دنيا و آخرت دست ما را از دامان حضرت عشق؛‌ حسين بن علي عليه السلام و دست عنايت و كرامت آن حضرت را از سر ما كوتاه نفرمايد.

اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد.

التماس دعا!