تهاجم فرهنگی گام به گام دشمن؛ تخریب مساجد؛ هدف جدید پرندگان خشمگین!

انگری بردز چیست؟

داستان بازی در نوع خود بسیار جالب است شما در نقش پرندگانی ظاهر می‌شوید كه تخم مرغ‌های شما توسط چند خوك بدطینیت دزدیده شده و شما نیز با تمامی بستگان خود كه شامل انواع پرنده می‌شود برای آزاد كردن تخم مرغ‌های خود و از بین بردن این حیوانات بد جنس به آنها حمله می‌كنید. هر چقدر كه شما بتوانید با تعداد كمتری پرتاب، خوك‌ها را از بین ببرید دارای امتیاز بالاتر و در نتیجه ستاره‌های بیشتری خواهید بود كه به ارتقاء امتیاز و رتبه شما در بین دوستان خود كمك فراوانی خواهد كرد. برای این كار، شما باید با استفاده از منجنیق، پرندگان خود را به سوی ساختمان‌های نامتعادل خوك‌ها پرتاب كنید تا بتوانید تخم مرغ‌های دزدیده شده خود را پس بگیرید.

محوبیت این بازی به حدی است كه "میكائیل هد"؛ رئیس اجرایی شركت سازنده این بازی در گفتگو با مجله سرگرمی ورایتی گفت كه این شركت و چندین شركت هالیوودی در حال مذاكره هستند تا این بازی به یك داستان سینمایی بدل شود و البته تریلر شبیه سازی شده سینمایی آن كه خود شركت فنلاندی آن را تولید كرده است در یوتیوب بیش از ۵ میلیون بازدید داشته است.

این پایان اپیدمی چرندگان خشمگین نیست و خبر نخستین پارك بازی كودكان، الهام گرفته از بازی پرطرفدار “انگری بردز”( Angry Birds) در فنلاند، نشان دهنده محوبیت روزافزون این پرندگان بد اخلاق است!

آغاز بهره برداری‌ها


در ایران نیز یكی از محبوب‌ترین بازی‌های موجود، پرتاب همین پرندگان خشمگین است! و بسیاری از جوانان و نوجوانان ترجیح می‌دهند كه اوقات خود را با این بازی ساده و در عین حال جذاب سپری كنند. حال كه این بازی توانسته است محبوبیتی جهانی كسب كند و بسیاری از مردم دنیا به نوعی به این بازی وابسته شده‌اند، زمان بهره برداری نیز فرارسیده است و سازندگان آن می‌توانند از اهداف پنهان خود رونمایی كنند.

در نسخه پیشین این بازی (Angry Birds Space) در یكی از مراحل آن، شما مجبور بودید به موانعی حمله كنید كه شباهت بسیار زیادی به برج میلاد در تهران و همچنین نقشه كشور ایران داشت. و پیروزی شما در گرو حمله به این نمادها بود.

اما این پایان خصومت سازندگان این بازی نبود و این بار و در نسخه جدید این بازی (Rovio mobile ltd ver: 2.2.0) شما موظف به تخریب موانعی هستید كه شباهت خاصی به مساجد و اماكن مذهبی مسلمانان دارند. برای رسیدن به اهداف بازی باید بارها و بارها مسجدی را خراب كنید و همچنین خوك‌هایی كه داخل مسجد ساكن هستند را باید از بین ببرید!

بهره‌برداری‌های سیاسی و نژادپرستانه از بازی‌های رایانه‌ای و محصولات سرگرم كننده حربه جدیدی نیست و همواره این روش در راستای تهاجم فرهنگی به باورهای مسلمانان و به ویژه ایرانیان مورد استفاده بوده است.

اما نكته مهم است این است كه آیا جوانان ایرانی و یا مسلمانان دیگر كشورها كه تا پیش از این، از انجام این بازی لذت می‌برده‌اند حاضر هستند كه این بازی را تحریم كنند و یا این كه به تخریب مساجد ادامه خواهند داد؟!؟

منبع:نیمروز

برای خدمت به سربازان اسرائیل از این شرکت‌ها خرید کنید!

شرکت های صهیونیستشاید در نگاه اول غیرواقعی و مسخره به نظر برسد اما بخشی از هزینه تسلیحاتی ارتش اسرائیل برای تجاوز به سرزمین فلسطین را ایرانیان تقبل می‌کنند! بله؛ با خرید کالا از شرکت‌هایی که کمک‌های مالی منظم و گسترده‌ای به دولت اسرائیل دارند، ما نیز زمینه‌ساز فعالیت‌های نامشروع رژیم صهیونیستی می‌شویم.

به گزارش رجانیوز، هر سال در آستانه روز قدس بحث فعالیت شرکت‌هایی که در ایران حضور دارند و فعالیت می‌کنند و رابطه مستقیمی هم با دولت صهیونیستی دارند، داغ می‌شود اما هیچوقت به طور شفاف و دقیق برای مردم مشخص نشده است که آیا این شرکت‌ها واقعا بخشی از درآمد خود را به اسرائیل می‌دهند یا خیر؟ نستله، پپسی، اینتل، کوکاکولا و... از جمله برندهای تجاری هستند که بازار بسیار خوبی در ایران دارند اما گفته می‌شود باید جلوی فعالیت آن‌ها در ایران گرفته شود؛ چرا که خرید کالاهای این شرکت‌ها به منزله سهیم شدن در ریختن خون فلسطینیان است.

آیا باید محصولات صهیونیستی را تحریم کنیم؟ چرا؟

سایت «اورشلیم ما» همراه برخی گروه‌ها و سایت‌های یهودی صهیونیست در سال ۲۰۱۱ این خبر را خطاب به تمام دوستان اسرائیل منتشر کرده است: «این شرکت‌های طرفدار اسرائیل هستند. ما باید از آن‌ها حمایت کنیم. لطفاً از این شرکت‌ها حمایت کنید فقط به این دلیل که آن‌ها از اسرائیل حمایت (مالی) می‌کنند.»

سایت اورشلیم در خواست می‌کند: «لطفاً این لیست مهم را برای هر کس که فکر می‌کنید لیاقت دارند ارسال کنید»؛ و می‌افزاید این شرکت‌ها از اسرائیل حمایت مالی دارند و ممکن است در لیست بایکوت کشورهای عربی یافت شوند. در ادامه هم نام هجده شرکت حمایت کننده کلان مالی را به عنوان لیست اول ارائه می‌دهد.

خوب است نگاهی در این لیست بیندازیم و اسامی آشنا را بیابیم که چگونه مورد تقدیر صهیونیست‌ها قرار گرفته‌اند. برای نمونه، سطح و سابقه حمایت مالی و سرمایه گذاری کوکاکولا (Coca-Cola) و پپسی (PEPSI) را در شماره ۶ لیست ببینیم و تقدیر ویژه از کوکاکولا در سال ۱۹۹۷ را بخاطر ۳۰ سال پافشاری بر حمایت مالی از اسرائیل بخوانیم.

یا حمایت کلان شرکت نستله (Nestle) از اسرائیل را در شماره ۱۰ لیست بخوانیم؛، تا آنجا که در ۱۹۹۸ نماینده این شرکت جایزه جوبلی اسرائیل (Jubilee Award) را از دستان با کفایت نتانیاهو نخست وزیر وقت دریافت نمود_ اینجایزه بالا‌ترین سطح ستایش اسرائیل از حامیان خود تاکنون بوده است_؛ و تازه پس از آن بود که میلیون‌ها دلار سرمایه گذاری مضاعف نستله در اسرائیل برای تأسیس مراکز تحقیقاتی انجام گرفت.

خوب است خدمات ارزنده و عجیب شرکت IBM را در شماره ۱۲ بخوانیم که یک سال پس از اعلام موجودیت اسرائیل، در ۱۹۴۹ آغاز به کار کرد و اولین شرکت بزرگ آمریکایی بود که سرمایه گذاری در اسرائیل را شروع کرد. این، یکی از سه شرکت آمریکایی است که در سال ۲۰۰۱ در مراسم ویژه‌ای توسط آریل شارون تقدیر شد و پاداش‌هایی همچون Ambassador» s Award را بواسطه حمایت مالی و انتقال تکنولوژی به اسرائیل دریافت نمود.

جالب است سرمایه گذاری ۵۰۰ میلیون دلاری شرکت Nokia در اسرائیل را در شماره ۱۵ لیست بخوانیم و از پروژه‌های سر شاخه‌های نوکیا برای اسرائیل کسب اطلاع نماییم.

یا حمایت‌ها و همکاری‌های ویژه شرکت والت دیسنی (Walt Disney)، کاترپیلار (CATERPILLAR) و تیمبرلند (TIMBERLAND) را بخوانیم.

نظر رهبر انقلاب درباره خرید کالاهای اسرائیلی

چند سال پیش،استفتایی با این مضمون از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای صورت گرفت:

با سلام خدمت حضرت آیت الله خامنه‌ای، ولی امر مسلمین جهان. یک شرکت، نهاد یا موسسهٔ خارجی یا داخلی (در جمهوری اسلامی ایران یا خارج)، از یکی از راه‌های زیر، از دشمنان امت اسلامی پشتیبانی می‌کند:

• بخشی از سود آن در اختیار رژیم اشغالگر قدس یا نهادهایی گذاشته می‌شود که مستقیماً با اسلام
و جوامع اسلامی مبارزه می‌کنند (بدین صورت که کالاهایی مانند کوکا کولا و پپسی که در ایران هم تولید می‌شود، عصارهٔ این نوشابه‌ها انحصارا در دست کومپانی اصلی صهیونیستی است که ایرانی‌ها از ان‌ها مخرند)؛

• مدیران شرکت، پشتیبانی خود را از رژیم اشغالگر قدس یا نهادهایی که مستقیماً با اسلام و جوامع
اسلامی مبارزه می‌کنند، اعلام کرده‌اند؛

• دارایی، سود فروش یا اعتبار شرکت در راه گسترش اسلام‌ستیزی و اسلام‌گریزی مصرف می‌شود.

۱. آیا خرید تولیدات این شرکت که شعبه تولید در جمهوری اسلامی ایران را دارد جایز است؟ (کوکا کولا، پپسی، فانتا...)

۲. آیا استفاده از تولیدات این شرکت جایز است؟

۳. آیا تفاوتی میان کالاهای مختلف (پوشاک، مواد غذایی، نرم‌افزار و...) از باب خرید یا استفاده وجود دارد؟

۴. اگر این شرکت، با تاسیس نمایندگی، کالای خود را در جمهوری اسلامی ایران تولید کند، خرید یا استفاده از آنجایز است؟

۵. اگر کالای یک شرکت داخلی (ایرانی)، تحت لیسانس و با اجازهٔ این شرکت صهیونیستی تولید شود، با توجه به این‌ که این اجازه، در قبال پرداخت هزینه‌ای به صورت سـالیانه صادر می‌شود که این مبلغ بر علیه مسلمین استفاده می‌شود، خرید یا استفاده از آنجایز است؟

۶. اگر به علت نبود قوانین یا نظارت مناسب یا هر دلیل دیگر، کـالای این شرکت صهیونیستی وارد کشور شود، خرید یا استفاده از آنجایز است؟

۷. اگر نـام، نشان یا مبدا صادرکنندهٔ کـالا تغییر داده شود تا شـرکت اصلی پنهان بماند، خرید یا استفاده از آنجایز است؟

۸. آیا یک شرکت داخلی، برای افزایش فروش کـالای تولیدی خود (مثلاً پوشاک)، می‌تواند از نام یا نشان این شرکت استفاده کند؟

۹. آیا استخدام در این شرکت یا تبلیغ کالای آنجایز است؟

رهبر انقلاب هم در پاسخ به این استفتاء فرمودند:

بسمه تعالی
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

به طور کلى خرید و فروش هرگونه کالایى از شرکتهاى صهیونیستى و یا شرکتهایى که از سود حاصله کمک به دولت غاصب اسرائیل مى‌کنند حرام است و بر آحاد مسلمین واجب است که از خرید و استفاده از چنین کالاهایى اجتناب کنند و در حکم مذکور فرقى بین موارد ذکر شده نمى‌باشد؛ و در صورتی که احراز نشود که منافع آن عاید صهیونیست‌ها می‌شود و یا در راه دشمنی با اسلام و مسلمین به‌کار می‌رود، اشکال ندارد. هر نوع کار کردن در این شرکت‌ها که کمک به دشمنان اسلام و مسلمین محسوب می‌شود حرام است و دریافت پول در قبال آن حلال نیست.

وظیفه دولت؛ وظیفه ملت

گام اول در راه عدم ترویج اینگونه کالا‌ها باید از سوی دولت برداشته شود و دستگاه‌های مسئول، ضمن بررسی دقیق درباره شرکت‌های خارج و منافع و منابع مالی آن‌ها، زمینه را برای جلوگیری از فعالیت‌های شرکت‌های مشکوک فراهم کنند. مجلس شورای اسلامی نیز باید به وضع قوانین مناسب در این زمینه بپردازد.

با این حال، اگر دولت در مواجهه با شرکت‌های حامی صهیونیسم تعلل کند؛ اگر مجلس و قوه قضائیه اقدامات کافی در این مورد انجام ندهند؛ اگر منافع شخصی و گروهی یا مصالحی غیر علنی در مورد مذکور در میان باشد؛ اگر هنوز مطالبه عمومی برای لغو مجوز شرکت‌های حامی صهیونیسم در کشور به وجود نیامده و اگرهای دیگری از این دست، هیچ کدام به نظر نمی‌رسد هنگام بازخواست از تکلیف شخصی و گروهی ما در خصوص اسرائیل، بهانه مناسب و محکمه پسندی باشد. ما مکلف به انجام تکلیف خود هستیم، تکلیفی که مشخص است خرید کالای ایرانی و نه تحریم خرید از کالاهای حامی اسرائیل.

ته سیگار «چرچیل» در چاه های نفت را هم حساب خواهیم کرد!

به گزارش خبرگزاری فارس،‌ «علیرضا قزوه» مدیر مرکز تحقیقات فارسی و رییس انجمن ادبی بیدل دهلی، روز گذشته و در پی ورود دانشجویان ایرانی به سفارت انگلیس شعر سپیدی سروده است که در پی می‌آید:


 این کربلای یک است
 و کربلای تازه ما از فردا شروع می‌شود
 و خاکریز همان حیاط باغ سفارت است
 جنگ جنوب را
 همین سفارت به راه انداخت
 و چندی پیش
 آن همه درخت را دار زدند
 شهید همت بالا پرید از دیوار سفارت
 شهید تهرانی مقدم
 در صف مقدم این جنگ است
 یا کافی المهمات
 مهمات کم داریم
 تنها امن یجیب بخوان و نترس
 زیارت عاشورا بخوان و با او باش
 و فکر نکن به بدمست‌ها
 که قی می‌کنند هر شب
 در صفحه‌های فیس بوک
 یا کافی المهمات
 این کربلای چندم ما بود؟
 و کربلای دیگر ما دیروز بود
 در اجتماع فتنه‌گران در اینترنت
 بنا نیست کربلا تمام شود
 که در حیاط سفارت هر روز تعزیه‌ست
 دوربین‌ها و جاسوس‌ها دیروز آمدند
 آنها هر روز با هیأتی تازه از راه می‌رسند.
 گاهی از مغازه‌ای فرش فروشی در روبروی سفارت
 انگار تمام نمی‌شود این بازی
 تو فکر می‌کنی
 اگر سفارت نروج بسته شود
 پس ما چگونه به سرزمین اسکیموها برویم؟
 و خرس قطبی شکار کنیم
 اگر سفارت ایطالیا بسته شود
 پس ما در کجا پیتزای پپرونی بخوریم؟
 و برج کج نگاه کنیم
 اگر سفارت فرانسه بسته شود
 پس ما برای تعطیلات آخر هفته
 در کدام شانزه لیزه سرسره بازی کنیم و تیاتر ببینیم؟
 ببین چه قشقرقی راه انداخته‌اند
 دو قلوهای به هم چسبیده انگلیس و اسرائیل
 در سایت‌هایشان
 اما هنوز بازی ما با انگلیس باقی‌ست
 بناست دو کشته ما از سال 59
 حساب شود
 بناست هزار کشته ما از جنگ‌های جهانی
 دویست شهید به‌علاوه هشتصد شهید
 تا کودتای شعبان بی مخ
 همه حساب شود
 حتی آروغ‌های چرچیل
 در خیابان زمان شاهی‌اش در تهران
 و ته سیگارهای روشنی را
 که انداخت در چاه‌های نفت
 حتی اجازه‌ای که ندادند به ناصرالدین شاه
 برای سفر به جنوب
 تمام را حساب خواهیم کرد
 و صورتحساب را خواهیم فرستاد
 برای روباهی
 که با دم بریده از ایران رفت
 حتی تیری که خورد به پای ستارخان
 از سفارت انگلیس شلیک شد
 و پارچه‌ای که با آن مدرس را کشتند
 ملحفه شخصی سفیر انگلیس بود
 اینجا همیشه دیگ سفارت می‌جوشید
 و رقاصه‌ها می‌رقصیدند
 فرقی نمی‌کند زن یا مرد
 آخوند یا کراواتی
 پلو می‌دهند همیشه برای کشتن حسین
 حتی گاهی پرچم سیاه هم می‌زنند
 و روضه‌خوان هم می‌آورند
 همین ابن زیادهای معاصر
 ابن زیادهای نو
 شمرهای فضانورد
 حرمله‌هایی که در کره ماه
 دنبال خون علی اصغر می‌گردند
 و همیشه آنلاین‌اند
 نگاه کن الاغی که پنجه‌اش شبیه انسان است
 سر برده در شیره عسل
 نگاه کن به حیاط سفارت
 دیروز مجلس تعزیه درخت کشان داشتند
 آمده‌اند اکسیژن انسانیت را بمکند
 معلوم نیست از زیر درخت‌ها
 به کجا تونل زده‌اند
 به رختخواب جناح سبز
 به چاه‌های نفت بصره
 به خانه شیخ خزعل جدید
 در خواب لحظه‌ای
 برادرم قیصر را دیدم
 از دیوار سفارت بالا می‌رفت
 ایستاده بود و فرمان می‌داد
 و شاعران که سفارت را اشغال کردند
 و میرزاده عشقی
 و شهریار و بچه‌های لشکر عاشورای شعر
 سفارت را شعر اشغال کرد
 وگرنه آنها
 با قطعنامه‌ای تمام درخت‌ها را قطع می‌کردند
 درخت‌ها همین انسان‌هایند
 که ریشه کرده‌اند در وال استریت
 و یزید همین مجسمه آزادی‌ست
 همین آدم‌هایند
 که نفس‌شان بند است به قطعنامه‌ها
 به جای شش
 قطعنامه دارند در سینه‌هایشان
 با هر نفس قطعنامه‌ای سمی صادر می‌کنند
 برای زنده و مرده ما قطعنامه دارند
 اینها به هیچ کس رحم نمی‌کنند
 اینها یک درصدند
 با دویست و بیست بی بی سی
 بی بی سی‌هایی که رله می‌شود به الجزیره گاهی
 و صدایش شنیده می‌شود از الریاض همیشه
 و با ریاضت اقتصادی و نفت شیخ‌ها زنده‌ست
 بی بی سی تبر درست می‌کند و بلوا
 بی بی سی هر شب چلوکباب وطنی می‌دهد
 در کافه نادری شاهزاده‌ها
 بی بی سی تا هنوز
 ارگان نوکران سفارت خانه‌است
 ارگان شاه باجی‌ها
 می‌گویی نه
 نگاه کن که هنوز
 چیزی نمی‌نویسد از الان
 و از کسانی که به نیابت از ما
 به خیابان آمده‌اند
 در تظاهرات بزرگ لندن فریاد می‌زنند
 اینها به هیچ کس رحم نمی‌کنند
 حتی به مردم خودشان
 حتی به اعتبار این مجسمه بدبخت آزادی
 و بچه‌ها از خواندن نماز شکر می‌آیند
 می گویند:
 شکر خدا
 فتنه‌گران یتیم شدند!
 و کربلا از فردا
 شلوغ‌تر خواهد شد.

عود کردن بيماري اسلام‌ستيزي شجريان!

با این که دلم نمی‌خواد این قدر از شجریان بنویسم ولی برای آخرین مطلب، آخرین اظهار نظر ایشون رو که در واقع چوب حراج بر هر آنچه که تا به حال مردم مسلمون در مورد ایشون می‌اندیشیدن زده، می‌ذارم:

«بيژن فرهودي» (خبرنگار صداي آمريکا)  اخيراً به سراغ «محمدرضا شجريان» رفت و با ذکراين مقدمه که: «گزارش بازرس ويژه سازمان ملل، آقاي «احمد شهيد»، در مورد وضعيت حقوق بشر در ايران نشان مي‌دهد که حکومت ايران طي دو سال اخير با هنرمندان چپ افتاده است»، نظر شجريان را در اين‌باره جويا شد.

شجريان پاسخ داد: «به‌طور کلي اين نظام و اين حکومت ذاتاً مي‌خواهد همه چيز در اختيارش باشد. اين نظام مي‌خواهد همه‌چيز را به‌طور صددرصد زير سلطه خود داشته باشد. اگر يک بخشي از حکومت نخواهد که با آن‌ها باشد، همه آن بخش، زير سؤال مي‌رود و مي‌گويند که اين، مورد دارد و جلويش را مي‌گيرند. اگر يک نفر پايش را از گليم خود درازتر کند- از نظر آن‌ها - مشکلات زيادي سر راهش قرار مي‌دهند. اين‌ها هرگز با هنر کنار نمي‌آيند، هرگز و هرگز! همچنان که در طول 1400 سال با هنر ما کنار نيامدند. باز هم نخواهند آمد. موسيقي هم مانند خيلي از هنرها نمي‌تواند در خدمت اين‌ها باشد.»

شجريان با اين اظهارات نشان داد ابراز نارضايتي او از نظام 33 ساله جمهوري اسلامي، بهانه‌اي بيش نبوده و مشکل اصلي او با اساس اسلام به‌عنوان يک مکتب آسماني است. شجريان با تصريح به «کنار نيامدن 1400 ساله با هنر» انگشت اتهام را به سمت اسلام مي‌گيرد و پرده از درونيات خود برمي‌دارد.

گويا اسلام‌ستيزي، يک بيماري واگيردار در جبهه مخالفان جمهوري اسلامي است که به محض خروج از کشور عود مي‌کند!

از کفريات گنجي و حقيقت‌جو و شيرين عبادي و سروش و... بگيريد تا اين اواخر که افاضات محمدرضا شجريان هم به آن‌ها اضافه شد.

یه بخش از این مصاحبه رو می تونید اینجا ببینید.

خاک پای مردم ایران زمین

اوائل دهه‌ی هفتاد، رفته بودم اصفهان یه سر به رفیق شفیقم آقا ستار دهدشتی که اون روزها دانشجو بود بزنم. سفر بنده‌ی حقیر مصادف شد با کنسرت آقای شجریان در آن شهر. درست یادم نیست ولی به پول اون روزا خیلی پول دادیم و بلیط گرفتیم و رفتیم چهلستون، کنسرت ببینیم.

قبل از ورود هنرمندان به صحنه، صدای آقای شجریان از باندهای بلندگو پخش شد که متنی رو خوند و آخرش هم به عنوان امضاء گفت: "خاک پای مردم ایران؛ شجریان".

بعدها یه مصاحبه از ایشون خوندم که گفته بود برنامه‌ها و اشعار و آهنگاشون همگی منطبق بر حالات و روحیات و شرایط زندگی مردم ایران بوده است. اما هرچی تو کاست‌های ایشون بالا و پایین رفتم جز یکی دو سرود انقلابی که پرواضحه در شرایط وقوع انقلاب عظیم اسلامی و به نوعی در حالت جوگیری اجرا شده بود، چیز دیگری که نشون بده این مردم مسلمونن، هشت سال جلو بی‌ناموس‌ترین قدرتا ایستادن، خون دادن، جون دادن، جوون دادن ولی ذره‌ای از خاک و ناموس‌شون رو ندادن، پیدا نکردم.

خوب دلمون خوش بود که لااقل ایشون یه ربنایی خوندن و یک کاست بی کیفیتی هم از ایشون تو بازار پیدا کردم که ظاهرا در دوره‌ی جوونیشون آیاتی از کلام الله مجید را البته در دستگاه‌های آواز فارسی خونده بودن که خیلی هم بچسب و دلنشین نبود.

تا این که تو قائله‌ی سال ۸۸ حضرت استاد به صورتی شفاف به میدون سیاست پا گذاشتن و موضع گرفتن و سرود "تفنگت را زمین بگذار"ی خوندن و ...

در دو سه پست قبلی اشاره‌ای هم به این مسئله شد.

اما جناب ایشان در سفری که این روزها برای اجرای کنسرت به لندن تشریف برده‌اند، دم خروس را کاملاً نمایان ساخته و تصاویری از حضورشان در جاهایی!! در اینترنت منتشر شده که بد نیست خوانندگان محترم بدونن که خاک پای‌شان در کجاها سیر می‌کنه. ببینیم و لذت ببریم! یا ببینیم و عبرت بگیریم!!

به گزارش خبرنگار وبگردي باشگاه خبرنگاران، سه شنبه شب هفته گذشته محمدرضا شجريان به همراه دخترش مژگان و تيم همراه وي كه براي اجراي كنسرتي در لندن به انگليس سفر كرده اند، با حضور در پارتي شبانه اي كه كارمندان بي بي سي در منزل سبا خويي (گوينده شبكه مبتذل من و تو) به افتخار آنان برگزار كرده بودند، حضور يافت.

عكسهاي منتشر شده از سوي كارمندان شبكه ضدانقلاب "بي بي سي" و شبكه مبتذل "من و تو" در شبكه هاي اجتماعي گوياي آن است كه شجريان در طول چند روز گذشته ديدارهاي متعددي با عوامل اين دو شبكه ضدانقلاب داشته و حتي از ديدار و ثبت عكس يادگاري با "فائقه آتشين معروف به گوگوش " خواننده معلوم الحال طاغوتي نيز كوتاهي نكرده است.

شجریان و صادق صبا

شجريان در كنار صادق صبا رئيس بخش فارسي بي بي سي و فرناز قاضي زاده مجري بهايي اين شبكه 

مژگان شجریان

مژگان شجريان در كنار تعدادي از دوستانش در منزل سبا خويي (گوينده شبكه مبتذل من و تو)

مژگان شجریان و فرن تقی زاده

مژگان دختر شجريان و فرن تقي زاده مجري شبكه ضدانقلاب بي بي سي

شجریان و فرن تقی زاده

فرن تقي زاده مجري شبكه بي بي سي فارسي در كنار شجريان

 

شجریان و همدانی

علي همداني خبرنگار مخصوص بي بي سي در امور حمايت از بهائيت در كنار شجريان

 

شجریان و خویی

شجريان و دخترش در منزل خويي

 

شجریان و خویی

سبا خويي مجري شبكه مبتذل "من و تو" در كنار شجريان

 

شجریان و گوگوش

شجريان در كنار گوگوش خواننده طاغوتي شبكه مبتذل "من و تو"

 

گروه ارکستر شجریان و گوگوش

شجريان و تيم كنسرتش در كنار گوگوش

شهید بهشتی و آزادی

همه حق اظهار نظر درباره‌ی مسئولان جامعه را دارند به شرطی که راست بگویند.

آیا کیفیت از بین بردن این موانع این است که تو هم یک سخنی را و یک رویه‌ای را آغاز کنی که محیط را عصبانی‌تر کند و به خشونت بیش‌تر بکشانی و آن وقت در محیط عصبانی‌تر و خشونت بیش‌تر انتظار آن داشته باشی که آزادی کامل‌تر تأمین شود؟ می‌شود همچنین چیزی؟ اولین بحث‌هایی که باید با هم داشته باشیم این‌هاست که اگر موانعی، مشکلاتی و محدودیت‌هایی برای آزادی‌های مشروع تو در بیان احساس و اندیشه‌ات وجود دارد و کیفیت از بین بردن این موانع، بهترین راه برای از میان برداشتن این موانع چیست؟ جنجال است؟ فریاد است؟ مرده باد، زنده باد است؟ یا نه، راه های معقول‌تر و راه‌های مطلوب‌تر و راه‌های سازنده‌تری وجود دارد؟ ما هرگز نمی‌توانیم آزادی را به معنای دروغ گفتن و دروغ پردازی بدانیم. جلوی دروغ پردازی را باید گرفت. البته باید نهادهای قانونی بتوانند جلوی این دروغ پردازی‌ها را بگیرند.

همه‌ی زنان و مردان جمهوری اسلامی ایران اعم از مسلمان و غیرمسلمان در اظهار نظر پیرامون شخصیت و طرز فکر مدیران و مسئولان جامعه در هر درجه که باشند آزادند، با رعایت این دو شرط که دروغ نگویند و بیانات‌شان نصیحت و دلسوزی و ارشاد باشد.

در اسلام آزادی‌های فردی، محدودیت‌های اجتماعی نیز دارد. انسان آزاد است اما در چارچوب حدود الله و در چارچوب قوانین الهی.

منبع: ارزش‌ها در نگاه شهید بهشتی(ره)، سازمان انتشارات روزنامه‌ی جمهوری اسلامی

جناب شجريان تصنيف نمي‌خوانيد؟

امروز مردم حق دارند بپرسند چرا شجريان تصنيفي با مضمون "تفنگت را زمين بگذار " براي اتفاقات اخير انگليس نمي‌خواند تا خبرنگاران و مديران آزاد انديش! و مدعي حقوق بشر بي بي سي فارسي آن را با زير نويسي انگليسي از شبكه متبوعشان پخش كنند.

به گزارش جهان به نقل از  عصرامروز ، هر روز بسياري از معترضان به سياست هاي كشور انگليس در خيابان‌هاي لندن و ديگر شهرهاي اين كشور به بدترين شكل "سركوب " مي‌شوند تا مدعيان وجود آزادي بيان در كشورهاي غربي و كساني كه سنگ اين كشورها را به سينه مي‌زدند، اين روزها رويي براي بيان ديدگاه هاي خود و "آفتابي " شدن در انظار عمومي نداشته باشند.

اما از همه اين مدعيان آزادي بيان در غرب كه بگذريم؛ بايد ديد اين روزها برخي "خواص فرهنگي " كشور ما كه پس از حوادث انتخابات ۸۸ با پناه بردن به دامان كشورهاي غربي، سخنگوي بي جيره و مواجب آنها در پيشبرد اهداف شوم سياستمداران غربي شدند، اين روزها چه حرف براي گفتن دارند؟

اينكه حوادث اين روزهاي انگليس چقدر شباهت به حوادث ۲ سال اخير ايران دارد و اصلا نوع درگيري هاي انگليس، هدف از تجمع ها، معترضين انگليسي و ... شباهتي با اغتشاشگران فتنه ۸۸ دارند و جايگاه "حق " و "محق " در حوادث ايران و انگليس كجاست؟ جاي ساعت هاي تحليل و بررسي دارد و هدف از اين نوشته نيز بررسي اين حوادث نيست، اما نمي توان از يك نكته گذشت و آن اينكه برخي "هنرمندان " و به اصلاح "خواص فرهنگي " كشور كه پس از حوادث انتخابات ۸۸ مهمان هر روزه شبكه هاي ضد انقلاب چون بي بي سي فارسي، صداي آمريكا و ... بودند و سخن از حمايت از مردم ايران در پيشگاه اربابان انگليسي و آمريكايي مي راندند، اين روزها از اين همه جهل و سطحي نگري و "شكايت به بيگانه بردن " پشيمان نيستند؟

محمد حسيني مجري تلويزيون، فرشيد منافي مجري راديو و "محمدرضا شجريان " از جمله معروف ترين هنرمنداني بودند كه پس از اتفاقات سال ۸۸ به آغوش بيگانگان پناه بردند و البته سهم محمدرضا شجريان در برنامه هاي شبكه سلطنتي انگليس، بي بي سي از آن ۲ نفر بيشتر بود تا جايي كه اين شبكه مستندي هم در ازاي خوش خدمتي شجريان به سياست هاي آنها براي وي ساخت.

مصاحبه‌هاي شجريان با بي‌بي‌سي فارسي، صداي آمريكا، سي‌ان‌ان، تلويزيون استراليا و ... به خوبي نشان داد كه شجريان هيچگونه اعتقادي به مباني اصلي نظام جمهوري اسلامي كه برآمده از خواست و اراده عمومي ملت ايران است ندارد، به گونه‌اي كه در مصاحبه تيرماه سال ۱۳۸۸ با شبكه بي‌بي‌سي فارسي به نوعي مواضع دولت دهم را به انتقاد گرفت و هتاكي‌هاي فراواني را نثار شخص رئيس جمهور قانوني مردم ايران كرد. وي در مصاحبه ديگر با همان شبكه كشور بريتانيا اين بار نه رييس جمهور بلكه مستقيما حضرت امام خميني (ره) آن يار سفر كرده را در تيررس سخنان نسنجيده خود قرار داد و از اين كه صدايش بر تصاوير پياده شدن امام راحل از هواپيما در سال ۱۳۵۷ از تلويزيون پخش مي‌شود به شدت انتقاد كرد و اعلام كرد كه من اين آهنگ را براي ايشان نخوانده‎ام!

شايد مهم ترين اقدامي كه شجريان در راستاي سياست هاي دولتهاي غربي انجام داد، خواندن تصنيفي بود به نام "زبان آتش "؛ تصنيفي كه سكانس آخر مستند بي بي سي فارسي در خصوص وي نيز به آن اشاره دارد و با پخش اين تصنيف مستند بي بي سي به پايان مي رسد، البته ديالوگ هاي آخر شجريان نيز جالب توجه است كه در پاسخ به سوال مجري كه مي پرسد: و آخرين ترانه اي هم كه شما خوانديد زبان آتش بود كه شعر مشيري بود و مدتها پيش گفته بود؟ اون چه ربطي به زمانه فعلي داره؟

شجريان: خوب بعد از انتخابات ما يه چيزايي ديديم كه حقيقتش ديدم كه بايد بگيم تفنگت رو بگذار زمين. آدم به روي برادرش كه آتش نميگشايد. حرف حسابي رو بايد جواب درست و حسابي داد.

وي در اين تصنيف مي خواند:
" تفنگت را زمين بگذار
كه من بيزارم از ديدار اين خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو يعني زبان آتش و آهن
من اما پيش اين اهريمني ابزار بنيان كن
ندارم جز زبانِ دل ، دلي لبريزِ از مهر تو "

و امروز مردم حق دارند بپرسند چرا شجريان تصنيفي با همين مضمون براي اتفاقات اخير انگليس نمي خواند تا خبرنگاران و مديران آزاد انديش! و مدعي حقوق بشر بي بي سي فارسي آن را با زير نويسي انگليسي از شبكه متبوعشان پخش كنند؟!

شايد اينكه شجريان فردي ايراني است و دليلي ندارد براي تقبيح و يا تشويق حوادث ديگر كشورها از هنرش استفاده كند، حرفي درست باشد، اما همين "ديگر كشورها " در آن ايام محرم دوره گردي‌هاي استاد بودند.

البته بماند كه آرمان انقلاب اسلامي و خميني كبير درباره هنر و هنرمند اين نبود، اما از اينكه نمي‌بايست شجريان و افرادي چون حسيني و منافي حرف هر چند "حق " خود را پيش "غير " مي‌بردند تا آنها نهايت سوء استفاده را از آنها و هنرشان ببرد، نمي توان گذشت.

جناب شجريان! اين هم، كشور و شبكه‌اي كه با نقاب حقوق بشري هرچه خواست از شما و دوستانتان سوء استفاده كرد؛ ببينيد حال و احوال اين روزهايشان را و بخوانيد تصنيفي ديگر و طرحي نو دراندازيد...

قلب اروپا

پلیس انگلیس

به نظر شما اگر این عکس در ایران گرفته شده بود، الان در دنیا چه خبر بود؟!

اینجا لندن است و این‌ها هم پلیس مهربان لندن و آن فرد جنایت‌کار سرتاپا مسلحِ دمر هم یکی از معترضان به سیاست‌های لندن!

من و تو ـ فارسی وان؛ بدون پارازیت!

مدت‌هاست شبکه‌های فارسی زبان به جنگ فرهنگ این مرز و بوم آمده‌اند. هر زبان به رنگی و نوعی. ظاهرا جدیدا شبکه‌هایی به نام "فارسی وان" و "من و تو" مشغول به کار شده که سعی دارد به دور از فعالیت سیاسی علنی، مستقیم به سراغ فرهنگ و اعتقادات برود. امروز در سایت تبیان مجموعه مقالاتی را پیرامون برخی برنامه‌های این شبکه و پشت پرده‌ی آن دیدم که مناسب دیدم در وبلاگ بگذارم تا خوانندگان هم استفاده کنند. خواندن‌شان را توصیه می‌کنم. پشیمان نمی‌شوید.

پرونده‌ی شبکه‌ی من و تو!

پرونده‌ی شبکه‌ی فارسی وان

 

طنز/ پیامبران و رئیس‌جمهور

شهرام شکیبا  نوشت: پاراگراف زیر را  بخوانید، تا عرض کنم چه خبر است:

سایت اینترنتی روزنامه «ایران» سکوت احمدی‌نژاد در برابر پرسش خبرنگاران درباره جریان انحرافی را به سکوت حضرت مریم (س) در برابر سران قوم یهود تشبیه کرد و نوشت: «در این یادداشت، سعی بر این است تا با استناد به نمونه‌هایی از نحوه برخورد انبیا و انسان‌های الهی با مخالفین، میزان حقانیت و صحت عملکرد رسانه‌ها در زمان حاضر مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد». در این مطلب به مقایسه منطق حضرت مریم(س) و منطق حضرت عیسی (ع) در برخورد با کاهنان و بت‌پرستان با رفتار احمدی‌نژاد در دفاع از جریان انحرافی پرداخته شده است.

۱- آیا نویسنده می‌داند که حضرت مریم(س) در کدام ماجرا در برابر سران قوم یهود سکوت کردند؟ گمان نمی‌کنم آن ماجرا را بشود به جریان انحرافی و رئیس‌جمهور تشبیه کرد.

۲ - می‌خواهید از رئیس‌جمهور دفاع کنید، خب بکنید. چه کار به کار پیامبران الهی دارید. آن مادر و پسر به قدر کفایت از دست سران قوم یهود رنج ‌کشیده‌اند. لطفاً بی‌خیال آنها شوید.

۳- از قدیم گفته‌اند که «در مَثَل مناقشه نیست» ولی به‌هرحال هر چیزی یک حساب و کتابی دارد.

اخلاق اسلامی معاون اول

محمد‌رضا رحیمی، معاون اول رئیس‌جمهور، امروز در نخستین اجلاس هیأت‌امنای دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور گفت: «برای این که یک وزارتخانه، بیمارستان و رئیس آن وزیر آن را خراب کنند با بی‌اخلاقی برای ضربه زدن به وزیر چند بیمار را رها کرده‌اند. در حالی که این بیشترین آسیب به جمهوری اسلامی است که دشمنان آن این ضربه‌های غیر‌واقعی و ساختگی را می‌بینند. البته بنده تعجب کردم که چرا این موضوع پیگیری نشد و همین‌جا از وزیر می‌خواهم که تا آخر این موضوع را رها نکند.

۱- این موضوع پیگیری نشد، از بس که تحلیل جنابعالی درست است.

۲- با این حساب ما هرچه می‌کشیم از دست راننده آمبولانس‌هاست.

۳- یک بنده خدایی سیم برق را گرفته بود و از شدت برق‌گرفتگی به در و دیوار اصابت می‌کرد. یک نفر دیگر که شاهد ماجرا بود گفت: «خب ول کن اون سیم رو!» و شخص برق گرفته گفت: «من سیم را ول می‌کنم، اما سیم من را ول نمی‌کند.»

به نظر شما کدام یک از موارد زیر صحیح است؟

*معاون رئیس‌جمهور از سیم‌ برق خواسته بود که شخص مورد نظر را ول نکند؟

*معاون رئیس‌جمهور از شخص مورد نظر خواسته بود که سیم برق را ول نکند؟

*شخص مورد‌نظر قصد داشته که وزیر برق را خراب کند؟

*شخص مورد نظر قصد تخریب وزیر و دولت و تاریخ و سیم برق و... را با هم داشته است؟

۴- اخیراً یک رمالی و دعا‌نویسی به محله ما آمده که هرکس برای گره‌گشایی نزد او می‌رود و چله‌بری می‌کند و سرکتاب باز می‌کند و دعا و آب باطل‌السحر می‌گیرد، کاری از پیش نمی‌برد. گمان کنم که رمال‌نمای مذکور قصد خراب کردن جریان انحرافی را دارد. لذا خواهشمندم همین‌جا از دفتر ریاست جمهوری بخواهید تا جریان را پی‌گیری کند.

معاون اول رئیس‌جمهور بعد از صدور دستور رها نکردن موضوع از سوی وزیر گفت: «اگر براساس مصالح کشور حرکت کنیم و اخلاق را سرلوحه قرار دهیم، باید دمار از روزگار سو‌ءاستفاده‌کنندگان دربیاوریم.»

امیر‌المؤمنین علی (ع) نیز لابد در همین راستای دمار از روزگار درآوردن است که فرموده‌اند اگر خلخال از پای زن غیرمسلمانی درآورند، جا دارد که آدمی از غصه دق کند.

دیالوگ

دیدم مطلب امروز زیادی عقیدتی - سیاسی از آب درآمد، گفتم بد نیست با این دیالوگ مطلب تمام شود.

*اَیَن الّرجَبیون؟!

-والا در شرایط کنونی چه عرض کنم؟

منبع مطلب

دلشوره ی پنهان در یک پیامک

پیامک رسید:

"اخبار فوری / حمله ی مزدوران آل سعود به مراسم عزاداری حضرت زهرا در بحرین"

و من مات و مبهوت ماندم، خدایا چه کاری از دست من ساخته است؟! رسولت فرمود که اگر در گوشه ای از این دنیای پهناور مسلمانی فریاد "یا للمسلمین" سر دهد بر دیگر مسلمانان واجب است که او را یاری کنند. اما من با این دست بسته برای هم کیشانم چه کاری می توانم انجام داد! جز دعا!

امیدوارم به حق این شب عزیز به زودی این پیامک برای همه ارسال شود:

"اخبار فوری / با شکست مفتضحانه ی مزدوران آل خلیفه، جنایتکاران آل سعود دست از پا درازتر از بحرین گریختند. یا مهدی"

در این شب شهادت بانوی دو عالم و با این غم مضاعف، مثنوی جدید برادر عزیزم سید حمید برقعی مرا تسکین داد. شاید شما را هم.

یا حبیب الباکین

جنگجویی خسته ام بعد از نبردی نابرابر

پیش رویش پشته ای از کشتهء همسنگرانش

                                                 (منزوی)

*** 

تقدیم به حماسه برادران بحرینی ام

 ***

باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است

مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است

بحر آرام دگر باره خروشان شده است

ساحل خفته پر از لولو مرجان شده است

دشمن از وادی قرآن و نماز آمده است

لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است

با شماییم شمایی که فقط شیطانی است

(دین اسلام نه اسلام ابوسفیانی است)

با شماییم که خود را خبری می دانید

و زمین را همه ارث پدری می دانید

با شماییم که در آتش خود دود شدید

فخر کردید که هم کاسهء نمرود شدید

گرد باد آتش صحراست بترسید از آن

آه این طایفه گیراست بترسید از آن

هان! بترسید که دریا به خروش آمده است

خون این طایفه این بار به جوش آمده است

صبر این طایفه وقتی که به سر می آید

دیگر از خرد و کلان معجزه بر می آید

سنگ این قوم که سجیل شود می فهمید

آسمان غرق ابابیل شود می فهمید

پاسخت می دهد این طایفه با خون اینک

ذوالفقاری ز نیام آمده بیرون اینک

هان!بخوانید که خاقانی از این خط گفته است

شعر ایوان مدائن به نصیحت گفته است

هان بترسید که این لشکر بسم الله است

هان بترسید که طوفان طبس در راه است

 ***

 یا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه کنیم

روز خوش بی تو ندیدیم به عالم چه کنیم

پاسخ آینه ها بی تو دمادم سنگ است

یا محمد(ص)! دل این قوم برایت تنگ است

*** 

بانگ هیهات حسینی است رسیده از راه

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

یک خانم خیالی ایرانی مهمتر از ده ها هزار شهید واقعی!

وبلاگ شوند نوشت: طبق خیال‌پردازی‌های! یک منبع! آگاه! “یک خانم” به نام ترانه موسوی پس از بازداشت مورد هتک حرمت واقع شد سپس نیمه بدنش سوخته و در محل نامعلومی دفن شد.

طبق دیده‌ها و شنیده‌های میلیون‌ها نفر از مردم لیبی و بحرینی و فیلم و عکس‌های رسانه‌های خبری بیش از “هشت هزار نفر خانم و آقا”به طرز فجیعی جان‌باختند.

حقوق بشر غربی یعنی اینکه عکس بزرگ یک ” کسی” که هویت درستی ندارد و بر اساس شایعات بزرگ شده را می‌برن در مجالس گوناگون دولتی و اظهار تاسف می‌کنند از وضعیت ایران؛ ولی وقتی این حجم کشته را به صورت مستند می‌بینند تنها جلسه می‌گذارند که چه بکنند نفت‌شان کاهش نیابد که مبادا سود کمتر به جیب بزنند.

آنچه مسلمانان انقلابی منطقه ندارند

چند صباحی است که حرکت های انقلابی در کشورهای اسلامی شکلی جدی به خود گرفته و دومینویی که استکبار طی ده ها سال در این منطقه با ظرافت و دقت چیده بود، بی اختیار آنان، در حال فرو ریختن و تولید شکل جدیدی از خاورمیانه است. تحلیل اتفاقاتی که در کشورهای اسلامی، عربی در حال رخ دادن است، فرصت زیاد و البته اخبار و اطلاعات فراوانی نیاز دارد که از حوصله ی این مطلب خارج است، اما آنچه که به خوبی در این حرکات مشاهده می شود، این است که قطع به یقین هیچ یک از این اتفاقات به نفع دول غربی و خصوصا آمریکا نیست. طی روزهای گذشته، باقیمانده ی جریان لهیده ی سبز با ارسال هرزنامه ها به این سو و آن سو، جمهوری اسلامی را نیز مقهور ناگزیر این اتفاقات می دانستند، ولی با عبور از 25 بهمن، بار دیگر باد نخوت شان خالی شد که جمهوری اسلامی بیدی نیست که با این بادها بلرزد.

حقیقتش یکی از اقوام ما که پیشتر برای من خیلی عزیز بود و علی رغم اختلاف سلیقه ای که در مسائل سیاسی و اعتقادی با هم داشتیم، با هم دوست بودیم و بر طبل اختلافمان نمی کوبیدیم، شمشیر را برای من از رو بسته و مرتبا برایم ایمیل هایی حاوی مطالب سیاسی (بعضا توهین آمیز نسبت به آنچه من بدان ها اعتقاد دارم) می فرستد. تا به امروز جوابش را نگفته ام ولی چون تمامی این مطالب خزعبلاتی است که سران ضد انقلاب جنبش سبز به خورد جوانانی می دهد که قدرت تفکرشان را به وسیله ی بوق های تبلیغی گرفته اند، تصمیم دارم ان شاء الله به زودی ایمیل های ایشان را در وبلاگم جواب دهم تا دیگر سبزی ها هم بی نصیب نمانند. وی چند روز قبل برایم میلی فرستاد که طی آن نوشته بود که حرکت انقلابی مصر یک حرکت اسلامی نیست و جمهوری اسلامی که سرنوشت خود را مانند سرنوشت حاکم مصر می بیند، سعی در مخالفت با آنان می کنند و تلاش دارد حرکت مردم مصر را نشأت گرفته از انقلاب ایران بداند و ...

این که این حرف چقدر درست است و چقدر نادرست باشد برای بعد که مفصلا بدان خواهم پرداخت ولی به اجمال عرض می کنم که آنچه انقلاب ایران را یک انقلاب نادر، اصیل و پایدار کرده است، علاوه بر مجاهدت، تلاش و جان فشانی عمومی مردم مسلمان ایران، حضور یک رهبری واحد و آسمانی بود که توانست علی رغم اختلاف سلایق گروه هایی که در اول انقلاب در صحنه حضور یافته بودند، یک سلیقه ی واحد را استخراج کند. همان که حرف دل همه ی مردم بود، نه حرف گروه هایی که به مدد هوچی گری، خود را نماینده ی عموم مردم می دانستند. اگر در ذهن خویش به سال 57 برگردیم و رهبری امام خمینی(ره) را از معادلات انقلابی حذف کنیم، تصور کنید چه اتفاقی می افتاد؟ گروه های مارکسیستی، مجاهدین خلق، نهضت آزادی، جبهه ی ملی، گروه های اسلام گرا و ... بر چه چیز به اتفاق می رسیدند و آیا جز این بود که جنگی داخلی رخ می داد و بر سر مملکت روزگاری می آمد که همگان برای همیشه از آنچه انجام داده بودند پشیمان می شدند؟

اما حرکت امام و ثمره ای که انقلاب مردم ایران به همراه داشت، مردم منطقه را به فکر فرو برد و به این نتیجه رساند که می شود کاری کرد، اگر همه دست به دست هم دهند. و این اتفاق امروز افتاده است، اما صد حیف که آنچه مسلمانان انقلابی منطقه ندارند، یک خمینی است!

گزیده‌ای از سخنان ولی‌امر مسلمین درباره ملت و دولت مصر

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، سال گذشته در دیدار با گروه‌های مبارز فلسطینی، به تحولات منطقه و مساله فلسطین اشاره كردند و فرمودند: «شكى نيست كه بر اساس حقايقى كه خداى متعال تقدير كرده است، خاورميانه‌ى جديد شكل خواهد گرفت و اين خاورميانه، خاورميانه‌ى اسلام خواهد بود». 
به بهانه‌ی «اتفاقات اخیر در كشور مصر»، پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت ‌آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، در ویژه‌نامه‌ای به بررسی تحولات اخیر در كشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه می‌پردازد. 
در اولین بخش از این ویژه‌نامه، گزیده‌ای از سخنان معظم‌له درباره ملت و دولت مصر در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرد:

ملت مصر خيانت سران خودش را تحمل نخواهد كرد
آمريكا اشتباه مى‌كند. آمريكا با جمع كردن دولتهاى عرب دور يك ميز براى چنين مذاكره‌ى ننگينى، دولتهايى را كه در آن‌جا جمع شده‌اند، پيش مردمشان منفورتر مى‌كند. مگر مردم كشورهاى عرب حاضرند موافقت كنند كه رؤسايشان بروند خانه‌ى ملت فلسطين را به ديگران بفروشند؟ با اين كار، فاصله‌ى بين اين رؤسا اگر خداى ناكرده به چنين امضايى برسند و ملتهايشان، بيشتر خواهد شد. اين كار، ملتهايشان را خشمگينتر خواهد كرد. ملت مصر را خشمگينتر خواهد كرد. آن بيچاره‌ى مصرى، بلند مى‌شود مثل سائل به كف، مى‌رود به آمريكا، براى شكايت كردن از ايران! شكايت پيش آن بيچاره‌اى بكند كه خود او، بيشتر از اين، دلش از ايران پر است و از آن شكايت دارد!
از ايران چرا شكايت مى‌كنى؟! از اسلام شكايت كن! از ملت مسلمان خودت شكايت كن! آن آقا اگر قرار است از كسى شكايت كند، از ملت مصر بايد شكايت كند. ملت مصر، ملت مسلمانى است. ملت مصر، داراى سابقه در اسلام است. ملت مصر، افتخارات بزرگى در راه افكار نو اسلامى و مبارزات اسلامى دارد. اين ملت، ملت غيورى است. يقين است كه اين ملت، حاضر نيست خيانت سران خودش را تحمل كند و با آنها درگيرى پيدا مى‌كند.
درگيرى مردم مصر، به ما چه ارتباطى دارد؟ ما هر جا مسلمانان بيدار شوند، خوشحال مى‌شويم. هر جا مسلمانان مشتشان را در برابر دشمنان دينشان گره كنند، خوشحال مى‌شويم. هر جا مسلمانان كتك بخورند، ما غمگين مى‌شويم و احساس مسؤوليت مى‌كنيم؛ ولى ما نيستيم كه بخواهيم وارد شويم و ملتى مثل ملت مصر را متوجه تكاليفشان كنيم. آنها خودشان تكليفشان را مى‌دانند؛ خودشان آگاهند كه چه بايد بكنند و درست هم فهميده‌اند.ملت مصر درست فهميده است؛ جوانان مصر درست فهميده‌اند كه در مقابل حكومتى كه به آرمان اسلامى و به آرمان فلسطين و به سرنوشت كشورهاى اسلامى خيانت مى‌كند، ايستاده‌اند. اين، به ما ارتباطى ندارد. اشتباه اينها در همين است، كه قوت و نيرو و تأثير اسلام را نمى‌توانند بفهمند.
بيانات در ديدار مسؤولان و كارگزاران حج 08/02/1372
 
 مسلمانان در عزلت بودند
در آفريقا، در آسيا و در خاور ميانه، چقدر كشورهاى اسلامى وجود دارد كه در آنها نظامهايى رفت و نظامهاى ديگرى آمد؛ اما همه جا مسلمانان در انزوا و عزلت بودند. مثلا كشورى مثل عراق، رژيم سلطنتى داشت. رژيم سلطنتى رفت، رژيم ديگرى بر سر كار آمد. آن هم رفت، عده ديگرى آمدند. بعد آنها رفتند، يك عده‌ى ديگر جايشان را گرفتند. باز آن عده رفتند و عده ديگرى آمدند. تا اين‌كه نوبت به بعثيها رسيد. در تمام اين نقل و انتقالها، كسانى كه جايشان خالى بود، مسلمانان بودند. اكثريت قاطع مردم عراق، مسلمانند؛ اما در تحولات مذكور، اصلا خبرى از حضور آنها نبود! يا فرض بفرماييد در كشور مصر - البته آن‌جا، جمعيتى به نام «اخوان المسلمين» بود - تحولى شد و رژيم سلطنتى از بين رفت. با از ميان رفتن رژيم سلطنتى، رژيم جمهورى و انقلابى بر سر كار آمد كه چهره‌ى شاخصش «عبدالناصر» بود. بعد، عبدالناصر مرد، ديگرى آمد. بعد او رفت، ديگرى آمد. در تمام اين مدت - البته تا قبل از پيروزى انقلاب اسلامى - همه‌ى تحولات، بركنار از جريان اسلامى و عناصر اسلامى بود. اصلا عناصر اسلامى، كاره‌اى نبودند. در همان انقلاب اول مصر هم، عناصر اسلامى مؤثر بودند؛ اما به مجرد اين‌كه حكومت جديد تشكيل شد، كنارشان زدند. بعضى را به زندان افكندند، بعضى را كشتند و بعضى را از صحنه خارج كردند. اين‌جا هم اسلام، حضورى نداشت.
بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى سوم رمضان 1415، 14/11/1373
 مثل همان فريادى كه ملت ايران كشید...
در كشور مصر، يك عده جوان مسلمان، يك عده مردم مسلمان، مى‌ايستند و شعار اسلامى مى‌دهند و هيچ ارتباطى هم برحسب ارتباطات معمولى انسانى، بين آنها و مردم ما نيست. اما به قدرى شعارهاى آنها به شعارهاى ما نزديك است، كه رئيس جمهور بدبخت روسياهشان مى‌گويد «اينها از طرف ايران تحريك شده‌اند!» ما چه ارتباطى با آنها داريم؟ آنها مسلمانند. خود آنها شعار قرآن مى‌دهند. خود آنها هستند كه احساس مى‌كنند بايد در راه خدا حرف بزنند، فرياد بكشند و حركت كنند؛ مثل همان فريادى كه ملت ايران در دوران طاغوت عليه آمريكا و عليه استكبار و استبداد جهانى كشيد و باز هم مى‌كشد.
بيانات در ديدار فرماندهان «بسيج» سراسر كشور 27/08/1371
 برای استكبار، شیعه و سنی فرقی نمی‌كند
او كه با اصل اسلام دشمن است، در خصومت، برايش شيعه و سنى فرقى نمى‌كند. ديديم كه استكبار چگونه روى انقلابيون سنى در فلسطين و مصر فشار مى‌آورد. اينها كه شيعه‌ى دوازده امامى نيستند. همه‌ى اينها برادران اهل سنت ما هستند. مى‌بينيد كه چه فشارى روى اينها مى‌آورند. براى استكبار كه فرقى نمى‌كند. اما او كه با اسلام و شعب اسلام و ملت اسلام - از هر شكلش - مخالف است، حالا در موضع يكى از اين فرقه‌ها قرار مى‌گيرد و عليه يك فرقه‌ى ديگر تلاش مى‌نمايد و پول خرج مى‌كند. ما بايد هوشيار باشيم.
سخنرانى در ديدار با گروهى از روحانيون 05/10/1368
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif شكنجه‌ی گروه‌های مسلمان در مصر 
گروههاى مسلمانى كه براى دفاع از اسلام قيام مى‌كنند، به‌وسيله‌ى سردمداران آن كشورها به راحتى زير فشار و شكنجه و زندان قرار مى‌گيرند و قدرتهاى جهانى هم از اينها - يعنى از دولتها - حمايت مى‌كنند. مصر، امروز اين گونه است. بسيارى از كشورهاى ديگر در دنيا همين گونه‌اند.
سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از جانبازان، خانواده‌هاى معظم شهدا، اسرا، 24/08/1368
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif حمایت آمریكا از حكومت وابسته‌ی مصر
در مصر روشنفكرترين نسلهاى مسلمان، مورد تعقيب خشن و خشم‌آلود رژيم فاسد و نالايق آن كشور قرار مى‌گيرند، و حكومت وابسته و حقير آن كشور بزرگ مورد تشويق و كمك مالى و امنيّتى آمريكا قرار مى‌گيرد.
پيام به حجاج بيت‌الله الحرام 28/02/1372
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif مردم مصر، محب اهل بیتند
امروز، در كشور مصر، مسجد «رأس الحسين» آن‌جا كه خيال مى‌كنند سر مقدس آن بزرگوار مدفون است محل تجمع عواطف مردم محب‌ اهل بيت مصر است. ملت مصر، ملت خوبى است. كار به رژيم و دولت آن كشور نداريم. ملت محب اهل بيت است.
بيانات در جمع علما، طلاب و روحانيان، در آستانه‌ى ماه «محرم» 26/03/1372

نماد شناسی رسانه های منافقان جدید

یکی از مشکلات «جنبش سبز» این بود که حد و مرزی نداشت، یعنی همه معترضان اجازه داشتند واردش شوند و خود را یکی از اعضای این جنبش معرفی کنند. رسانه های این جنبش هم از این تنوع و پراکندگی آرا حمایت کامل می کردند و به تریبون این افراد و گروهها تبدیل شده بودند. متن حاضر تلاش می کند با نشان دادن تبلور نمادهای گروههای مختلف، نفوذ جریانهای مختلف و حتی متعارض را در بدنه جنبش به طور مستند نشان دهد.
 
*وابستگی به فراماسونری؟*

شاید مشهورترین نمادهای منتشر شده توسط سایت جرس، (یا همان جنبش راه سبز، اطاق فکر جنبش سبز مستقر در لندن)، نماد چشم جهان بین است که از نمادهای مشهور فراماسونرها می باشد و آمدن آن در پوستری که به مناسبت ماه محرم منتشر شده است اصلاً تصادفی به نظر نمی رسد.



چشم جهان بین، از نمادهای فراماسونری



دولت «سبز ملی»، یا «هم شرقی هم غربی»؟
به یاد داریم که یکی از شعارهای 13 آبان سال گذشته این بود که «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». چنین شعاری از جانب هواداران جنبش سبز از این جهت بود که به زعم آنها، دولت آقای احمدی نژاد در کنار مبارزه با ابرقدرت غرب، روابط خوبی با روسیه برقرار کرده بوده است. البته با توجه به موضع گیری های شدید اللحن آقای احمدی نژاد در برابر روسیه در ماههای اخیر، این شعار این روزها بی معنا به نظر می رسد. اما با توجه به اینکه جنبش سبز همواره به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم، دولت را به وابستگی به شرق متهم می کند، بد نیست نگاهی داشته باشیم به استفاده از نمادهای کمونیستی - سوسیالیستی در رسانه های جنبش سبز. به عنوان مثال، این تصویر سایت جرس به مناسبت 16 آذر 1388، کاملاً گویاست:



ملاحظه می کنید که از نماد مشت گره کرده چپ استفاده شده است، که نماد جنبش های چپ گرا، مارکسیستی و کمونیستی است. به عنوان مثال تصاویر زیر را ببینید


 

 

نماد بین المللی سوسیالیسم



نماد حزب سوسیالیست مالزی




نماد جنبش کمونیستی کارگران در امریکا در دهه شصت



نماد ساختمان حزب کمونیست اتریش



همچنین، رنگ قرمز که نماد کمونیسم است (البته به شکل خون) در بالای این تصویر و همین طور در جوهر خودنویس به کار رفته است.

 

البته ماجرا وقتی جالب می شود که در پوسترهای دیگر جنبش سبز، از نمادهای امپریالیستی - آمریکایی استفاده می شود. این پوستر را ملاحظه کنید که هم در سایت «کلمه» و هم در سایت «جرس» استفاده شده است:

 


این تصویر، از عکس مشهوری به نام «برافراشتن پرچم در ایوو جیما» اقتباس شده است که نماد کشورگشایی های امریکاست. استفاده از این عکس در حالی که به جای پرچم امریکا از «مداد» استفاده شده است و سربازان امریکایی سبز پوشیده اند، چه معنایی می تواند داشته باشد؟

 

عکس اصلی



مجسمه ای که از روی این عکس ساخته شده است



البته پوستر دیگری در سایت جرس منتشر شده است که می تواند این ارتباط را رمزگشایی کند. پوستری که در آن «مداد» تقریباً با صراحت به عنوان نماد مبارزه بدون خشونت (یا به عبارت بهتر، انقلاب مخملی امریکایی) معرفی شده است


بدین ترتیب، وقتی «تنوع آراء و عقاید» (هر چه باشد!) به رسمیت شناخته شود نباید تعجب کردکه فراماسونرها، کمونیست های بی دین، مهره های امریکا و عوامل انقلاب مخملی، و حتی فرقه هایی نظیر علی اللهی ها:


 



lمجال ظهور، و اگر می توانستند، مجال سهم خواهی پیدا کنند (منبع تصویر: سایت جرس). تنها سؤالی که باقی می ماند آن است که سران این جنبش چگونه هنوز هم خود را پیرو خط امام و رهرو راه شهدا معرفی می کنند!؟

 

منبع تصویر: سایت جرس



منبع تصویر: سایت جرس



منبع مطلب:  سایت الف

رهبري كه در ميان منصوبين خويش هم تنهاست؟!

ديروز در خبرها آمد كه مستند «سفير انقلاب» در باره ي سفر دكتر احمدي نژاد به لبنان،‌ ساعت 22.55 از شبكه ي يك پخش مي شود.

يك لحظه بيانات مقام معظم رهبري را در ديدار با بسيجيان قم در مورد اين سفر در ذهنم مرور كردم: «همين قضيه‌ى سفر لبنان رئيس جمهور را چرا بايد دست‌كم گرفت؟ حادثه‌ى مهمى بود. براى هر كشورى، بخصوص براى سران استكبار اگر چنين چيزى اتفاق مى‌افتاد، فصل بسيار گسترده‌اى در تبليغات و در استنتاج هاى سياسى براى آن ميگشودند. يك ملتى كه با ما هم همسايه نيست، همه‌شان هم مسلمان نيستند؛ تركيبى از مسلمان و مسيحى، و مسلمانها هم تركيبى از شيعه و اهل سنت؛ اين ملت با اين تركيب گوناگون و متنوع، اينجور يكپارچه بيايند از رئيس جمهور ملت ايران استقبال كنند، اظهار علاقه كنند؛ اين چيز كم‌نظيرى است، چيز بى‌نظيرى است؛ براى هيچ كشورى در دنيا چنين چيزى پيش نمى‌آيد. رئيس جمهور كدام كشورى وقتى به يك كشور ديگر برود، چنين حوادثى برايش پيش مى‌آيد؟ مخصوص لبنان هم نيست. امروز اگر مسئولين برجسته‌ى كشور ما به مصر هم بروند، اگر بگذارند، همين قضاياست؛ سودان هم بروند، بگذارند، همين قضاياست؛ به هر كشور اسلامى كه بروند، اگر ميدان را باز كنند، همين قضاياست. اين، عظمت ملت ايران را نشان ميدهد. اين را شماها كرديد. اين افتخار مال شماست. اگر دولتى بود كه از مردم منقطع بود، اگر دولتى بود كه ميليونها جوان پرانگيزه از او حمايت نميكردند، چنين اتفاقى نمى‌افتاد؛ اين مال شما جوانهاست. اما خوب، تبليغات دشمن را ملاحظه كنيد؛ درست نقطه‌ى مقابل اين است. آنجائى كه مجبور باشند به زبان بياورند، واقعيت را وارونه تفسير ميكنند؛ آنجائى هم كه مجبور نباشند، كتمان ميكنند و اصل واقعيت را ميپوشانند.»

و باز انديشيدم كه چرا بايد اين مستند به اين مهمي در اين ساعت از تلويزيون پخش شود آن هم بدون هيچ تبليغي از سوي خود صدا و سيما. اگر نبودند سايت هاي اصولگرا،‌ تصور نمي كنم افراد زيادي از اين موضوع اصلا خبردار مي شدند. جالب اينجاست كه اين مستند در همان ساعت از پيش اعلام شده هم پخش نشد، بلكه در ساعت 23.30 پخش شد كه اگر كسي هم در آن ساعت منتظر بوده باشد،‌ حوصله اش سر رفته و تلويزيون را خاموش كند.

حال بايد به تنهايي رهبر اين مملكت گريست كه كساني هم كه منصوب اويند اين گونه به خاطر تفاوت سليقه اي كه با رييس جمهور دارند از نص صريح بيانات ايشان با بي اعتنايي تمام عبور مي كنند.

تنفر و تمسخر!

«ممنون
یک مقدار خنده دار بود
شاید دل شما رو خنک کنه، ولی تنفر و به مسخره گرفتن چیزی رو درست نمیکنه»

متن بالا کامنتی است که دوست عزیزی به نام "محمد" ذیل مطلب قبلی وبلاگ گذاشته است. ابتدا می خواستم فقط نظر را تایید کنم و بگذرم ولی این کامنت و ایمیلی که امروز به من رسیده بود، من را مجبور کرد که این پست را بنگارم.

داستان ایمیل هم از این قرار بود که نوشته بود؛ این روزها مصادف با سالگرد خواهر زاده میرحسین موسوی است. که نگاه کردن به چشمان کودکان یتیمش دل سنگ را آب می کند و چنین و چنان. و شما هم این میل را به هر کس که می توانید ارسال کنید تا بلکه به دست قاتلین آن مرحوم برسد و لابد با خواندن این میل پدرشان دربیاید و چنین و چنان شود.

این دو اتفاق ساده من را خیلی به فکر فرو برد تا بیندیشم که چرا اینقدر امام علی علیه السلام در نامه ۳۱ نهچ البلاغه به فرزندش امام حسن علیه السلام سفارش می کند که تاریخ گذشتگان را بخوان و عبرت بگیر و عنوان می کند که چنان در تاریخ گذشتگان تعمق کرده ام که گویی یکی از آن ها بوده ام.

یکی از عبرت های تاریخی، القای فراموشی و انحراف افکار از وقایعی است که در وقوع آن هیچ شکی نیست ولی صلاح نیست که جامعه بدان بیندیشد.

گروهی که نام خود را جنبش سبز گذاشته اند از همان قماشند. می گویید نه با من همراه شوید:

کمی به عقب برگردیم. اوایل دهه ی شصت را می گویم. آن ها که همسن و سال منند که در آن زمان آغاز دهه ی دوم زندگی خود را سپری می کردند به خوبی یادشان هست و آن ها هم که جوان ترند زحمت زیادی برای درک آن زمان لازم نیست بکشند، همین که به آرشیو روزنامه ها سری بزنند کفایت می کند که گروهی که خود را مجاهدین خلق می نامیدند و به اصطلاح جامه ی جهاد در راه خلق را به تن کرده بودند، بیش از ۵۰۰۰ انسان را به فجیع ترین شکل به شهادت رساندند و نه تنها این کار را انکار نکردند، بلکه زمانی که به عنوان مزدور صدام؛ (این جانی ترین شکل انسان در قرن حاضر) استخدام شدند این اتفاق را به عنوان گزارش عملکرد و خوش خدمتی خود به بیگانگان باعث افتخار خود می دانستند.

حال همان قاتلین بالفطره، برای جنبش سبز سینه چاک می کنند و برای سرانش دل می سوزانند و اطلاعیه صادر می کنند و دریغ از یک ابراز تنفر از این سوی!

من از کشته شدن خواهر زاده میر حسین ناراحتم ولی مگر آن ۵۰۰۰ نفر، کودک یتیم نداشتند. گیریم که این بابا را جمهوری اسلامی کشته است، شما که دلتان برای کودکان یتیم می سوزد، چطور ۵۰۰۰ نفر را نادیده می گیرید و یک نفر را علم می کنید؟!

البته اگر می خواستم در مورد این قتل چیزی بنویسم حتما مفصلا در مورد این مختصر شرح می دادم که در هر قتلی، مظنون اصلی کسی است که از آن استفاده می برد. حال پیدا کنید پرتقال فروش را. و اصلا به ما چه که پدر و مادر آن مرحوم در بیمارستان جلوی آقای مهندس را گرفته بودند و فریاد می زدند که این ندانم کاری های تو بود که باعث کشته شدن فرزند ما شد. و راستی چرا آقای مهندس اینقدر که برای آن کشته های مجعول اغتشاشات مایه گذاشت و در مراسم ختمشان شرکت کرد و اطلاعیه صادر کرد و بعد معلوم شد که طرف زنده است، یک دهم آن را هم برای خواهرزاده ی خودش مایه نگذاشت که جنازه اش را هم دیده بود و مطمئن بود که دیگر زنده نمی شود!

بگذریم! داشتیم تاریخ را مرور می کردیم.

به یاد بیاورید نیمه اول سال ۸۸ را که اعوان و اذناب جنبش سبز چگونه منتخب مردم ایران را به سخره گرفته بودند و برایش تخم تنفر می کاشتند! اما ای کاش کار به مسخره کردن احمدی نژاد ختم می شد، که از او هم گذشت و از ولایت فقیه هم فراتر رفت تا جایی که نام مطهر سیدالشهداء علیه السلام را هم مصون نگذاشتند.

همینان که دم از مردم و برای مردم و ... می زنند چقدر مردم را مسخره کردند! هیچ کس آن روز که آقای مهندس موسوی در اولین نطق تبلیغی تلویزیونی اش گفت: مردم! من پول نفت در اختیار نداشتم که برای شما اتوبوس بگیرم تا به استقبالم بیایید، در دهان مبارکش نکوبید که این چه جفایی است که در حق مردم می کنی! یعنی مردم ما این قدر دور از جانشان نفهم و بی شعور و اتوبوس ندیده اند که هر وقت اتوبوس مجانی ببینند سوار می شوند و به استقبال کسی می روند هر چند آن کس را قبول نداشته باشند!

و از این دست استنادات اظهر من الشمس الی ماشاءالله است. ولی می خواهم به آن دوست عزیزم که خودش را محمد معرفی کرده بگویم عزیز دلم، من هم به اندازه ی شما و شاید بسیار بیشتر از شما به اوضاع مملکت انتقاد دارم ولی این دلیل نمی شود که با بیگانگانی که تاریخ یاد ندارد لحظه ای خواسته باشند سر به تن مملکت من باشد، روی هم بریزم و دست به دست شان دهم.

کسانی که در پست قبل به طنز نامی از آن ها برده شد، همگی کسانی هستند که دستشان از تماس با دستان بیگانگان ملوّث است، پس من حق دارم از آن ها متنفر باشم. حق دارم آن ها را مسخره کنم. اگر شما ببینی که «یکی بر سر شاخ بن می برید» به او نمی خندی و مسخره اش نمی کنی!

یا علی!

شنود جلسه سران كفر با سران فتنه

کیهان:تالار ابومازن بنياد باران تا ساعاتي ديگر ميزبان نشستي با حضور سران كفر و سران فتنه در مورد مسائل روز مي باشد. خبرگزاري چيزنا مشروح اين نشست را پيش بيني و تقديم مي كند:
اوباما: اون از لبنان، اين هم از قم. يه باركي بريم گم شيم ديگه! هيچ معلوم هست شما در ايران چه غلطي مي كنيد؟ كم پول خرج شما كرديم؟ كم از شكم مردم آمريكا زديم، داديم به سبزها؟
هيلاري: با اين پولي كه خرج اين بي بخارها كرده بوديم، مي توانستيم 2 تا قاره را با كودتاي مخملي سوت كنيم هوا. جناب مهندس! با شما هستم ها!
مهندس:...
كوهنورد: اين شوهر من حال مصاحبه ندارد؛ هيلاري جان! الان چيز جنبش سبز روي دوش من است. هر چي سؤال داري از خود من بپرس. من و اون يكي عجوزه؛ شيرين شيرينا2 تايي مي خواهيم يك تكان اساسي بدهيم جنبش را.
ممد تمدن: من آمار اين تكان را دارم؛ در چارچوب قانون اساسي است.
شيخ بي سواد: كلاً به شما كه عرض مي كنم؛ حضور مردم لبنان را زياد جدي نگيريد. جمهوري اسلامي يك عده را با اتوبوس از ايران برده بود بيروت.
اوباما: سند هم داري؟
شيخ بي سواد:بله كه سند دارم! همين كه لبناني ها به احمدي نژاد، فارسي مي گفتند؛ خوش آمديد!!
هيلاري: خنگ خدا! خودت مي گويي لبناني! يك لبناني نمي تواند فارسي صحبت كردن را ياد بگيرد؟!
كوهنورد: چون بيروت، عروس خاورميانه است، پس لبناني ها به مهندس داشتند خوش آمد مي گفتند!!
شيخ بي سواد: مهم اين است كه جمهوري اسلامي يك عده را با اتوبوس از تهران به لبنان برد. كلاً به شما كه عرض مي كنم؛ مهندس هم قبلاً اين را گفته بود.
ساركوزي: ما در پاريس با بحران سوخت روبرو هستيم، آن وقت معلوم نيست جمهوري اسلامي اين همه سوخت را از كجا مي آورد؟ ظاهراً در قم هم يك عده را از لبنان آورده بودند!
شيخ بي سواد: البته عده اي هم مال تهران بودند؛ از تهران رفته بودند قم. سندش هست!
اوباما: ولي شما مي گفتي؛ 9 دي در آن راهپيمايي كه دهان همه ما مسواك شد، عده اي را از قم به تهران آورده بودند كه؟! بالاخره ما نفهميديم كدام شهر طرفدار جمهوري اسلامي است، كدام شهر نيست.
شيخ بي سواد: كلاً به شماكه عرض كنم؛ ...
كوهنورد: ميان كلامت شكر، حالا از قم به تهران و از تهران به قم و كلاً بزرگراه تهران- قم را مي شود تحمل كرد؛ از تهران به لبنان و از لبنان به قم بدجوري روي مخ است!
هيلاري: غلط نكنم اتوبوس هاي جمهوري اسلامي طي الارض مي كنند كه همچين در تمام محورهاي خاورميانه فعال است.
ساركوزي: جمهوري اسلامي كلاً در حمل و نقل جاده اي يك مقدار پيچيده و خلاف بيانيه حقوق بشر عمل مي كند. حكماً بهتر است طي الارض را هم به موارد تحريمي ايران اضافه كنيم.
اوباما: تو مراقب حكومت خودت باش كه سقوط نكند.
هيلاري: مرتيكه فقط به فكر هوس بازيه!
ممد تمدن: حالا شما هم همچين نفرماييد؛ نيكلا فقط يك مقدار دارد زياده روي مي كند! من كه به گمانم تظاهرات كننده هاي پاريس را از الجزاير به فرانسه آورده بودند!
كوهنورد: اين چه وضعي است؟ هيچ كس در شهر خودش بند نمي شود. با اين وضعيت من رهبري جنبش را قبول نمي كنم؛ گفته باشم!
هيلاري: ايش!
شيخ بي سواد: من اخيراً نامه اي به رئيس جمهور شيلي نوشتم اما بي معرفت جوابم را نداد! فكر كنم رئيس جمهور شيلي را از آرژانتين آورده باشند! سند هم دارم!
ممد تمدن: همين كه اين يارو اسمش خوب بودها؛ رئيس جمهور شيلي را مي گويم. همين كه قصد شومي(!) درباره ات نداشته، بايد ممنون باشي از روزگار!
اوباما: غلط نكنم اين شيخ بي سواد نفوذي جمهوري اسلامي است! هر غلطي مي كند به ضرر ما تمام مي شود. آخر يكي نيست بگويد؛ تو را چه به معدن چيان شيلي؟
شيخ بي سواد: كلاً به شما كه عرض مي كنم؛ چو عضوي به درد آورد روزگار...، چو عضوي به درد آورد روزگار...، چي بود؟... چو عضوي به درد آورد روزگار... اصلاً به شما كه عرض مي كنم؛ ولش كن. تف بر تو اي روزگار!
«آرمليا- خبرنگار چيزنا»

محمد نوري زاد و عبدالله نوري از ديروز تا امروز!

اين مطلب در سال 79 توسط آقاي محمد نوري زاد در روزنامه كيهان به رشته تحرير در آمده است.

مناظره دو زنداني

مدتي است كه محاكمه فرماندهان و پرسنل نيروي انتظامي در جريان است. چندي قبل نيز برخي از روزنامه ها با خوشحالي خبر از قطعي بودن محكوميت سردار نقدي داده بودند. ما به خاطر علاقه اي كه به اساس نظام داريم، هرگز براي فشار بر دادگاه در آن حوالي اجتماع نمي كنيم. شعارهاي تند و بودار نمي دهيم، بر دهانمان چسب نمي زنيم، عكس اين و آن را بالا نمي گيريم. همايش و اجلاسي براي محكوميت دستگاه قضايي به پا نمي كنيم. در روزنامه هايمان زير و بالاي كساني را كه حادثه كوي دانشگاه را طراحي كردند برنمي شماريم. چرا؟ چون ما برخلاف آناني كه نانشان را در قاتق آشوب فرو مي برند، هر اقدام اينچنيني را به كام اهريمنان پيشاني سفيد مي دانيم. از زنداني شدن سربازاني چون سردار نقدي در خود مي گدازيم اما چون پاي قانون و دستگاه قضايي در ميان است، دست بر چشم خود مي نهيم و مثل خود نقدي مي گوئيم، سمعا و طاعتا! با اين وجود خيلي علاقمنديم سردار نقدي را در همان سلول آقاي عبدالله نوري زنداني كنند. چرا؟ چون به هرحال اين همجواري خالي از فايده نيست. مي شود يك ميكروفون مخفي در همانجا كار گذاشت و صحبتهاي اين دو را شنيد و ضبط كرد. اولين كسي كه به حرف مي آيد، آقاي نوري است:
- عجب تو هم كه به زندان افتادي!
¤ سلام
- بفرما! اينهمه سنگ اين نظام را به سينه زدي آخرش چي؟
¤ راضيم به رضاي خدا.
- اما من راضي نيستم. من مبارزه مي كنم.
¤ با كي؟
- با همين كساني كه دوزار قبولشان ندارم!
¤ مي دانم منظورتان اسرائيل و آمريكا نيست.
- تو نمي خواهي از اين كله شقي ات دست برداري؟ دنيا عوض شده! تا كي مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل؟
¤ تا قيام قيامت!
- راستي تو چرا گذرت به اينجا افتاد؟ تو كه نور چشمي بودي!؟
¤ من در گرفتن حق مردم شتاب كردم.
- حالا حق مردم را گرفتي يا نه؟
¤ همه اش را نه، اما مفتضح شان كردم.
- تو بچه اي. تو آداب مبارزه را نمي داني. تو جهت مبارزه را گم كرده اي!
¤ اگر اين كه شما مي گويي بچگي است، من مي خواهم هميشه بچه باشم. و اگر آنچه شما كرده اي، بزرگي است، من از آن بيزارم.
- مگر من چه كرده ام؟
¤ هيچ!
- نه بگو. من بابت حرفي كه زده ام، كاري كه كرده ام، روسفيدم. سرفرازم.
¤ پيش كي روسفيدي؟
- پيش مردم. پيش همه.
¤ پيش خدا چي؟
- پيش خدا هم روسفيدم. مگر نه اين كه خدا را در بين مردم بايد جست؟
¤ من آن خدايي را كه بين مردم گم شده باشد قبول ندارم. مي دانم كه شما هم با من همعقيده ايد.
- بي جهت پاي خدا را وسط نكش.
¤ مگر جايي هست كه پاي خدا وسط نباشد؟
- راستي عجيب نيست؟ من و تو را زنداني كرده اند. كساني را كه براي برپايي همين نظام، سالها مبارزه كرده ايم. قبل از انقلاب، بعد از انقلاب
¤ اما جنس زندان ما دو تا متفاوت است. شما را به خاطر دشمني با نظام اينجا آورده اند و مرا به خاطر شدت علاقه به آن.
- راستي راستي فكر مي كني من با نظام دشمنم و تو دوستدار آني؟
¤ دوستي و دشمني آدابي دارند. شما، اگر هم خيال دشمني نداشته باشي، حداقلش اين است كه بازي خورده اي!
- بازي! من خودم عالم را بازي مي دهم!
¤ بله، اينهم خودش يكجور مشغله است.
- مشغله نيست. من هركاري مي كنم از سر اعتقادم است.
¤ اعتقادي كه سال به سال از اين رو به آن رو مي شود. عيب ندارد. شما اسمش را اعتقاد بگذاريد، اما ايكاش مي فهميديد كه دارند همه شما را بازي مي دهند!
- من بازي خور نيستم.
¤ خوب نباشيد. بالاخره اعمال آدم، گفتارش، اطرافيانش، ذات آدم را لو مي دهند. شما فريب خوردي.
- فريب چي؟ از كي؟
¤ از هوادارانت! مرد مي خواهم كه در برابر سوت و كف و هوراي ممتد و مكرر، دست و دلش نلرزد و اراده خودش را مهار كند. شما از زندان كه بيرون رفتي، من باب امتحان، در يكي از آن مجالس داغ و فحش آلودت، يكبار و فقط يكبار، از ذات استكباري آمريكا بگو. اگر همان هواداران هوراكشت گذاشتند به حرفت ادامه بدهي! جوري اخم و پچ پچ مي كنند كه فورا برگردي به همان مسير مشخص. در حقيقت آنها شما را با سوت و كفشان دقيقا به راهي مي برند كه مي خواهند.
- اين آنها كه مي گويي كيانند؟ من كه هرچه دلم بخواهد مي گويم. هر موضعي كه دلم بخواهد اتخاذ مي كنم.
¤ اشتباه شما همين جا است و شما دل خودت را با خواست آنها موافق كرده اي. اگر نه آنها، زيرك تر از آنند كه مستقيم و رودررو، اسرار آمريكايي بودن خود را كف دست شما بخوابانند.
-يعني مي خواهي بگويي من توسط آدمهاي دست چندم آمريكا دارم كوك مي شوم؟
¤ حالا كوك يا غيركوك، فقط به آرايش آدمهايي كه برايت متن دفاعيه را نوشتند، دقت كن. آنها مستقيم و صريح، حرفهاي خودشان را توي دهان شما گذاردند. منظم و طبق برنامه، با هدايت همان سوت و كف و هورا، شما را به راهي انداختند كه مي خواستند. آنها خود شهامت فحش دادن به مقدسات اين انقلاب را نداشتند، پس اين ماموريت را از حنجره شما بيرون كشيدند. كي فكر مي كرد شما، يك روز پيش آمريكا و اسرائيل سرخم كني؟
- كجا من سر خم كرده ام؟ اولا همه آن حرفها را كه زده ام و خواهم زد از خودم است، درثاني من اگر حرفي از رابطه با آمريكا، يا به رسميت شناختن اسرائيل مي زنم، اينقدر صداقت دارم كه دلايلش را هم بگويم.
¤ شما حق و حقوق به غارت رفته ما را از آمريكا بگير، من خودم اولين كسي خواهم بود كه پشت سر شما راه مي افتم. مگر نه اين كه شما تحليل هاي نابي از ذات استكباري آمريكا داشتيد و به امثال ما آموزش مي داديد كه اين ذات، همواره بر غارت و سلطه اصرار دارد.
- دنيا عوض شده بنده خدا!
¤ خدا كه عوض نشده! خوبي و بدي فطرت ما كه عوض نشده اند!
- ببين جوان، اين آمريكا و اسرائيلي كه تو مثل آب خوردن مرگشان را آرزو مي كني، امروز يك واقعيتند. يك واقعيت! آمريكا اراده بكند ما را مي بلعد! حرف مي زند، نظم دنيا به هم مي ريزد! موضع مي گيرد، كشورهاي دنيا مطيعش مي شوند! بر قيمت نفت انگشت مي گذارد، همه سرخم مي كنند! سازمان ملل، با همه كارشناس و حساب و كتابي كه دارد، موم دست آمريكا است! آمريكا، سرزمين عقل است! سرزمين ابتكار و قانون و تكنولوژي است! اين همه واقعيت را مگر مي شود ناديده گرفت؟ با يك مرگ بر آمريكا كه آمريكا متلاشي نمي شود. در حقيقت ما با اين شعارهاي بچه گانه، عرض و آبروي خودمان را مي بريم. عقل مي گويد با يك واقعيت، متناسب شانس بايد مواجه شد.
¤ من همه اين واقعيت هايي را كه شما اسم برديد، قبول دارم. اما مگر مي شود جاي واقعيت را با حقيقت عوض كرد؟ اگر اينگونه بود، هيچ پيامبري از پيامبران خدا، با غول ها و فرعون ها و مشركين قدرتمند عصر خودشان درنمي افتادند!
- تو داري حرفهاي سابق مرا به من برمي گرداني؟!
¤ من كاري به شما ندارم. آدمها ممكن است امروز در قله باشند و فردا در كف دره. اين به خودشان مربوط است. اما آنچه كه تغيير نمي كند، حقيقت است. اين حرف خود شما هم بود. ما منبرهاي شما را دنبال مي كرديم. شما يك روز از شدت ضديت با استكبار و همين نهضت آزادي، كم مانده بود قالب تهي كنيد. چرخش يكصد و هشتاد درجه اي امروز شما، هيچ تغييري در ماهيت حقيقت ايجاد نمي كند. به قول امام علي(ع): ما بايد مردان را به حق بسنجيم، نه اينكه حق را به مردان. همين امروز كه ما به شكل تمثيلي و در حيطه قلم اين نويسنده، داريم با هم گفتگو مي كنيم، مردم لبنان، پيروزي سالهامبارزه شان را با اسرائيل جشن گرفته اند. اگر مردم لبنان و مردم فلسطين، مي خواستند با طناب شما در چاه مذاكره و تنش زدايي و رفتار غيرخشن بروند، حالا اسرائيل بر گرده شان درخت كاج و زيتون كاشته بود.
- من و تو اگر صدسال هم دركنار هم باشيم، نه تو حرف مرا مي فهمي، و نه من حرف تو را قبول مي كنم، پس چه بهتر كه سكوت كنيم. سكوت بهترين پاسخ من به تو است.
¤ ادب من اقتضا مي كند كه در پاسخ به سكوت معنادار شما به شما سلام بگويم و حال آنكه اطمينان دارم شما اهل سكوت نيستيد. بقاي شما در حنجره فعال شما است. مگر مي توانيد سكوت كنيد؟
- من دلم ازاين مي سوزد كه ما داريم فرصت ها را از دست مي دهيم. اين نسل جوان ديگر تحمل شعارهاي انقلاب و آدمهاي عهد عتيق را ندارد. آدمهايي كه در امروز زندگي مي كنند و ذهنشان در هزار سال پيش متوقف مانده.
¤ بنده هم از آدمهاي متوقف بيزارم. اما با شما در تحليلتان از نسل جوان موافق نيستم. جوان امروز كه نه، جوان هزار سال بعد هم مگر مي تواند به فطرت خودش پشت كند؟ مگر با پيشرفت ظاهري انسان در عرصه تكنولوژي، انسان عصر فضا مي تواند بگويد از دروغ و زشتي و دزدي خوشش مي آيد و از محبت و عشق ورزي و صداقت و پاكي بيزار است؟ اجازه بدهيد راز حضور شما و خودم را در اينجا بگويم. شما به اين دليل اينجائيد كه فكر مي كنيد حكومت با اعتقاد مذهبي، ما را متوقف مي كند و از خردورزي و پيشرفت و توسعه و همراهي با ساير ملل پيشرفته باز مي دارد و بنده حقير به اين دليل اينجايم كه معتقدم در كوير وحشت و برهنگي و بي ايماني هم مي شود، و بايد به آن روح فطري مراجعه كرد و گل كاشت و گل داد. اينها حرف نيست. شعار نيست. نهضت انبيا اين را مي گويد. همه آنها بر تمدن ظاهري و فاسد عصر خود شوريدند و از تمسخر هيچ مسخره كننده اي نهراسيدند.
- خوب حالا با همه اين حرفها، آينده را چطور مي بيني؟
¤ آينده با حق است. اگر ما اهل حق باشيم، آينده از آن ما است، اگر نه، حق اهل خود را پيدا مي كند و خودش را به او عرضه مي كند. آينده به لياقت ما بستگي دارد. لياقت هم حتما در نزديكي ما به آمريكا و اسرائيل نيست. در نزديكي ما به حق و حقيقت است.¤

¤ محمدنوري زاد، كيهان، 4/3/1379

FREEDOM FOR IRAN


اين داستان واقعي است!

روزي بود روزگاري بود.

پسر جووني بود در فاميل ما كه مثل خيلياي ديگه وقتي وقتش شد، كار و بارو رها كرد و رفت جبهه. رفت كه از ناموسش دفاع كنه. بعد از چند ماه كه تو جبهه بود،‌ يه روز از راديو شنيديم كه صدام همزمان با بمبارون شيميايي حلبچه، خطوط عملياتي والفجر ده رو هم بمب شيميايي زده. همين جا تو چن تا پرانتز يه چيزايي بگم:

پرانتز اول:

اين بمب شيميايي خيلي چيز نامرديه،‌ چون وقتي مي افته زمين يه صداي خفيف مي ده. به همين خاطر اونايي كه افتادن بمب رو ديدند اول خدا رو شكر مي كنن و مي گن: «عمل نكرد!» و خيلي خونسرد به كارشون ادامه مي دن، اونايي هم كه چيزي از ماجرا نمي دونن كه طبيعتاً هيچ عكس العملي نشون نمي دن. تا اين كه چند لحظه و براي دورترا چند دقيقه طول مي كشه كه كم كم گند قضيه در مياد. يعني بوي تعفن سير، تخم مرغ گنديده و ... فضا رو مي گيره و اونوقته كه جماعت حاليشون مي شه چه بلايي سرشون اومده. كه تا بيان به خودشون بجنبن يه تعداد زياديشون گرفتار مي شن.

پرانتز دوم:

اما چه كسي اين مایه ی بلا رو به دست زنگي مستي مثل صدام داد؟ تقريباً الان اظهر من الشمسه كه مهمترينشون دولت فخيمه­ ي مدافع حقوق بشر، يعني آلمانه. اين نامردا از يه طرف به صدام بمب شيميايي مي دادن و از طرف ديگه مجروحان شيميايي رو براي درمان ـ شما بخونيد براي فرصت مطالعه­ ي رذالت و پستي هاشون در ساخت اين بمباـ به آلمان مي بردن.

پرانتزا بسته!

خلاصه اون جوون فاميل ما تو اون عمليات شيميايي شد. آوردنش تو يكي از بيمارستاناي تهران. با پدرش رفتيم كه عيادتش كنيم. ولي خدا روز بد نده. صد رحمت به سردخونه هايي كه بعد از بمبارون شهرها،‌ پر مي شد از جنازه هاي لت و پار و ...! اما اينجا سردخونه نبود،‌ بيمارستان بود، اينايي هم كه رو تخت افتاده بودن،‌ جنازه نبودن نفس مي كشيدن. صحنه ي خيلي تلخي بود،‌ از هر اتاقي صداي ناله و ضجه و سرفه و گير كردن خلط در گلوي آدما به آسمان بلند بود و بوي نامطبوع گوشت سوخته و داروهاي مختلفي كه استفاده مي شد فضا رو پر كرده بود. همه ي اينا رو اضافه كنيد به هيجاني كه يه پدر براي ديدن پسرش داره كه نمي دونه چه بلايي سرش اومده.

حال نگفتني اي بود كه حتي الان كه دارم مي نويسم حالم به شدت گرفته شده. به اطلاعات بيمارستان مراجعه كرديم و شماره اتاقي رو كه جوون فاميل ما توش بستري بود، گرفتيم. داخل اتاق كه شديم شش تا تخت دو به دو رو به روي هم بود. هر چی نگاه كرديم جوون مورد نظرمون رو پيدا نكرديم. با ناراحتي برگشتيم به ايستگاه پرستاري و گفتيم كه مجروح ما اونجا كه شما ميگيد نيست. ولي اونا مي گفتن همونجاست. از اونا اصرار و از ما انكار تا اين كه يكي از پرستارا جلو افتاد تا مجروح ما رو نشونمون بده. وارد اتاق كه شد با انگشت به سمت تخت دوم سمت راست اشاره كرد و گفت اين مجروح شماست. كمي نگاه كرديم و گفتيم اشتباه گرفته ايد،‌ ما اصلا اين بنده خدا رو نميشناسيم. گفت بريد جلو خوب نگاه كنيد. وقتي جلوتر رفتيم يه دفعه پاهاي پدر اون جوون شل شد. داشت مي افتاد كه زير بغلش رو گرفتم و نشوندمش روي صندلي كنار تخت. با حيرت به جووني كه روي تخت افتاده بود نگاه مي كردم. صورتش سه برابر صورت هاي معمولي شده بود از بس باد كرده و تاول زده بود. دستاش كه از طرفين باز بود مملو بود از تاول هايي كه هر كدومشون به اندازه يه كف دست بود. پاهاش هم به همچنين. اما جوون به خاطر تاول هاي دهان و گلوش قدرت تكلم نداشت. خودش بود. خود خودش.

حدود يك ماه تو اون بيمارستان بستري بود،‌ با شيوه هاي درماني كه گفتنش ممكنه حال شما رو خراب كنه. به همين خاطر اجازه بدين خود سانسوري كنم.

بعد كه مرخص شد، تازه مي شد رد پايي از اون چهره ي بشاش قبل از مجروحيت رو تو قيافه ش تماشا كرد. اما مرخص شدنش به معني خوب شدنش نبود. سرفه هاي شديد و كشدار، همراه با اخلاط خونين،‌ كمترين همراه او بعد از مرخصي از بيمارستان بود. چند ماه هم در خانه تحت مداوا بود تا اين كه به خاطر وخامت اوضاعش اونو به ژاپن انتقال دادن و چند هفته اي هم اونجا بستري بود.

اين جريان رو داشته باشيد تا يه جريان ديگه رو هم براتون تعريف كنم.

روزي بود روزگاري بود!

دختر خانمي بود در فاميل ما كه وقتي از دانشگاه فارغ التحصيل شد، گير داد كه براي ادامه تحصيل بايد بره خارج. با اين كه موقعيت شغلي مناسبي براش فراهم بود و بيشتر از مردهاي با شرايط مشابه درآمد داشت، هر چي اطرافيان گفتند همين جا تحصيلاتت رو ادامه بده، گوشش بدهكار نبود و مي گفت من بايد براي ادامه تحصيل به خارج برم. اينجا فرصت رشد فراهم نيست. خلاصه از اونجا كه نيت آدما قلم پروردگاره، يه خواستگاري براش اومد كه مقيم اون ور آب بود. كجا؟! همونجايي كه اون بمباي لعنتي رو به صدام مي داد. بله درست فهميديد: آلمان!

اين دختر خانمم از خدا خواسته بله رو گفت و پريد اون ور آب. چن سالي هست كه ازش خبر ندارم. تا دو سه سال اول كه مي دونم از ادامه تحصيل خبري نبود،‌ حالا تحصيل رو ادامه داده يا نه،‌ كاري ندارم. بعداً كاشف به عمل آمد مشكل اين خانم ادامه تحصيل نبوده بلكه اون يه تيكه پارچه اي بود كه مي بايست وقتي ميره از خونه بيرون سرش كنه. چون اولين كاري كه در بدو ورود به كشور آزادي مثل آلمان كرد، خودش رو از بند اون مانع آزادي خلاص فرمود.

روزي هست، روزگاري هست!

چند روز پيش اون جوون بخش اول اين ماجرا، به واسطه ي عود كردن عوارض شيميايي هاي اهدايی جمهوري فدرال آلمان، نفسش به شماره افتاده و مجدداً براي چند دهمين بار راهي بيمارستان شد، تا در و ديوار بيمارستان فراموشش نكنند. يه روز عصر رفتم ملاقاتش. جوون ديروز حالا ديگه ميانسال شده. ماشالا ماشالا پسر بزرگش در شرف ورود به دانشگاهه. يعني تقريبا همسن و سال همون موقعي كه باباش شيميايي شد. وارد اتاق كه شدم با لبخندي كه از زير ماسكي كه روي صورتش بود كاملاً به چشم مي اومد تحويلم گرفت. دستش رو گرفتم و از حالش پرسيدم. همون طور كه لوله ي اكسيژني كه به بيني ش متصل بود جابه جا مي كرد‌، خدا رو شكر كرد و با خس خس شديد سينه و با جمله ي هميشگي الحمدلله بهترم!‌ جوابم رو داد.

پسرش برام گفت دكترا گفتن بايد بره تهران برا تكه برداري از ريه. دعا كنيد كه كارش به اينجا نكشه. من التماس چشماي دو دو زن پسر جوون رو كه مي خواست برا باباش دعا كنيم، هرگز فراموش نمي كنم.

شب كه به خونه برگشتم، سري به اينترنت زدم. ديدم اون دخترخانم ماجراي دوم از كشور متمدن آلمان كنار اي دي ش نوشته:

FREEDOM FOR IRAN!