به مناسبت سالروز وفات ابنسینا
* دیدار ابن سینا با شیخ ابوالحسن خرقانی
در ملحقات تذکرة الاولیاء عطار (ص 667) درباره دیدار ابن سینا، با شیخ ابوالحسن خرقانی، عارف مشهور قرن چهارم و پنجم آمده است:
«نقل است که بوعلی سینا به آوازه شیخ، عزم خرقان کرد. چون به وُثاق (اتاق، خانه) شیخ آمد، شیخ به هیزم رفته بود. پرسید که: شیخ کجاست؟ زنش گفت: آن زندیق کذاب را چه میکنی؟ همچنین بسیار جفا گفت شیخ را؛ که زنش منکر او بودی!
بوعلی عزم صحرا کرد تا شیخ را بیند. شیخ را دید که همی آمد و خرواری درمنه بر شیری نهاده. بوعلی از دست برفت (پریشان شد). گفت: شیخا! این چه حالت است؟ گفت آری! تا ما بار چنان گرگی نکشیم ـ یعنی زن ـ شیری چنین بار ما نکشد. پس به وثاق باز آمد. بوعلی بنشست و سخن آغاز کرد و بسی گفت.
شیخ پارهای گل در آب کرده بود تا دیواری عمارت کند. دلش بگرفت. برخاست و گفت: مرا معذور دار که این دیوار را عمارت می باید کرد و بر سر دیوار شد. ناگاه تبر از دستش بیفتاد. بوعلی برخاست تا آن تبر به دستش باز دهد. پیش از آن که بوعلی آنجا رسد، آن تبر برخاست و به دست شیخ باز شد. بوعلی یکبارگی اینجا از دست برفت و تصدیقی عظیم بدین حدیثش پدید آمد ...»
احتمالا بوعلی مبهوت رامشدن شیر و هیزمنهادن بر او توسط شیخ شده است که بعدها در نمط دهم اشارات و تنبیهات مینویسد: «شاید اخباری درباره عارفان بشنوی که مربوط به دگرگونی عادت باشد و شما به تکذیب آن مبادرت ورزید. مثلا ... درنده رامشان شود و ... یا امثال این کارها که محال و ممتنع قطعی نیستند، پس ... توقف کنید و عجله نکنید». (ترجمه و شرح، صص 485 - 486)
* ملاقات ابو علی سینا با ابو سعید ابوالخیر
حکایت ملاقات ابو علی سینا با ابو سعید ابوالخیر در کتاب اسرار التوحید محمد بن منور (صص 209 ـ 211) بدین صورت آمده است:
«یک روز شیخ ابوسعید قدس الله روحه العزیز در نشابور مجلس میگفت. خواجه بو علی سینا از در خانقاه شیخ در آمد و ایشان هر دو پیش از این یکدیگر را ندیده بودند؛ اگر چه میان ایشان مکاتبه رفته بود. چون بوعلی از در آمد، شیخ روی به وی کرد و گفت: حکمت دانی آمد، خواجه بوعلی در آمد و بنشست، شیخ با سر سخن رفت و مجلس تمام کرد و در خانه رفت. بو علی در خانه شد و در خانه فراز کردند و با یکدیگر سه شبانروز به خلوت سخن گفتند که کس ندانست ... بعد سه شبانروز، خواجه بوعلی سینا برفت.
شاگردان او سؤال کردند که شیخ را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه من میدانم، او میبیند و مریدان از شیخ سؤال کردند که ای شیخ! بوعلی را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه ما میبینیم او میداند!»
به پاتوق دست نوشته های من خوش آمدید.