طوفان در نمایشگاه
یکی از این کتاب ها، رمان «طوفان دیگری در راه است»، نوشته ی سید مهدی شجاعی بود. با آثار آقای شجاعی سالهاست آشنا و دم خورم و چون این آخرین کار ایشان بود، آن را خریدم. اما قلم سحر انگیز آقای شجاعی من را بر آن داشت تا طی ۲۴ ساعت تمام کتاب را بخوانم یا به تعبیر بهتر، ببلعم. سال ها بود اینچنین به یک کتاب گیر نداده بودم که هر چه زودتر تمامش کنم. توصیه می کنم اگر نخوانده اید، حتما آن را بخوانید.
کتاب دیگری که خریدم، «استاد عشق» نام داشت که داستان زندگی پروفسور سید محمود حسابی است و توسط فرزندشان دکتر ایرج به رشته ی تحریر در آمده است. در مورد این کتاب اگر عمری باقی بود، در یک پست مفصل مطلب خواهم نوشت. همین قدر بگویم که من با خواندن این کتاب واقعا از خودم شرمنده شدم.
در پایان این پست، مطلبی را که از ویکتورهوگو در اطراف نمایشگاه نوشته بودند برایتان نقل می کنم: «خوشبخت ترین انسان ها؛ کسانی هستند که به کتاب خوب دسترسی دارند و یا با کسانی دوست هستند که اهل کتابند.»
ایامتان کتاب باران باد.
یا علی!
به پاتوق دست نوشته های من خوش آمدید.