مکن ای صبح طلوع
امشب شب عاشوراست، و ما چه می دانیم شب عاشورا یعنی چه؟ امشب شب معراج امام عشق است. این شب برای بچه های هیئتی حال و هوای غریبی دارد. شب ویرانی است. شب تردید انسان هاست. و شاید شب تردید انسانیت است بین ماندن و رفتن.
امروز روز روضه ی علمدار بود. روضه ی ابالفضل و روضه ی امام حسین تفاوت چندانی با هم ندارند. سید هم امروز انصافاً سنگ تمام گذاشت، اگر چه اگر نمکی هم در مجلس باشد از سوی خودشان حواله می شود. ضمن این که امروز از شبکه سه سیما هم برای فیلمبرداری آمده بودند. سینه زنی مفصلی هم بر پا شد و مسجد مملو از عاشقان حضرت ابالفضل بود. دیگر جایی از مسجد و حسینیه نبود که کسی بتواند آنجا بنشیند یا بایستد و خالی مانده باشد. همسایه های مسجد هم مانند هر سال لطفشان را از ما دریغ نکردند و درب منازلشان را به روی خواهران عزادار باز کردند تا بتوانند از فیض زیارت ناحیه مقدسه فیض ببرند.
در مقام شامخ حضرت قمر بنی هاشم، بزرگان ادب مانده اند، چه برسد به چون من که در مقام آن بزرگ باید بگویم: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!
در رتبت و درجه ی آن گوهر یکدانه ی دریای ادب، همین بس که مرحوم شیخ جعفر مجتهدی از امام زمان ای رباعی را نقل کرده و گفته بودند که آن حضرت به این شعر خیلی علاقه دارند:
یادم ز وفای اشجع الناس آید
وز چشم ترم سوده ی الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری
هیهات برادری چو عباس آید
آری پس از حسین(ع)، هشت حسین دیگر به دنیا آمدند ولی هیچ یک برادری چون عباس نداشتند. او در مرتبت تالی تلو معصوم بود و اگر چه ما تنها از جنگاوری اش شنیده ایم،اما او را «افقه الناس بعد امامه» هم لقب داده اند.
جای همه ی دوستان خالی، یکی از دوستان ما جزو خدام حرم حضرت عباس است. دو سال پیش ما روز اول محرم توفیق داشتیم در کربلای معلی باشیم. به سراغش رفتم تا حالش را بپرسم. نزدیک ظهر بود، مرا به مهمانسرای حضرت برد که آنجا را «مضیف العباس» می خواندند. در بدو ورود به مهمانسرا یک جمله که بر سر در ورودی نوشته بود مرا آنچنان مسحور کرد که هنوز هر وقت یادش می افتم هوایی می شوم. نوشته بود: «انتم ضیوف القمر العشیرة» شما میهمانان ماه بنی هاشمید.
امروز هم همه جا و هر کس که در عزاخانه ی ابالفضل شرکت کرد میهمان ماه بنی هاشم بود.
یا ابالفضل