در میان لاله و گل آشیانی داشتیم!
امشب نشستم یک پست مفصل برای زمان جنگ نوشتم، بعد به خودم آمدم و دیدم غوره نشده، مویز شده ام. چه بی سابقه و چه پر مدعا! همه را پاک کردم. ولی چون خیلی دلم برای آن روزها تنگ شده بود، این عکس را برای دل خودم در وبلاگ گذاشتم. عکس مربوط است به تابستان سال 67 در پادگان شهید زین الدین واقع در جاده اندیمشک به اهواز، و من در آن زمان به واسطه تصادف با موتور سیکلت دستم شکسته بود.

شادی روحشون صلوات!
تکمله: بعضی دوستان گفتند نام اون دو بسیجی رو که من در کنارشون نشسته ام بنویسم. چشم!
نفر وسط آقای مهندس بیدخام هستن که بحمدالله امروز جزو کارآفرینان مملکته و در عرصه ی تولید فعال. البته بدون هیچ گونه استفاده از عنوان مقدس بسیجی. من مطمئنم که اگه همکاراشون این عکس رو ببینن باور نکنن که ایشون سابقه ی بسیجی هم داره. از بس بی حرف و خواستنیه.
نفر سمت چپ رو هم حافظه ی گنگ من یاری نمی کنه که اسم مبارکش رو به یاد بیارم. فکر کنم فامیلشون شهبازی بود. ولی از بعد از جنگ دیگه ایشون رو زیارت نکردم. امیدوارم هر جا هست موفق و سربلند باشه.
+ نوشته شده در یکشنبه ۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت 0:10 توسط بچه قمی
|
به پاتوق دست نوشته های من خوش آمدید.