یا باب الحوائج! یا موسی بن جعفر!

کاظمین

      چهار پنج ساله بودم که برای یک عمل جراحی در بیمارستان بستری شدم. به یادم هست آن روزها مادر بزرگ خدابیامرزم وقتی به عیادتم می آمد به من یاد می داد که برای شفای هر چه سریعتر بیماری ام، ختم موسی بن جعفر(ع) بگیرم. تعدادش را به خاطر ندارم ولی هنوز نوای آهنگینش در گوشم طنین انداز است که می گفت بگو یا باب الحوائج! یا موسی بن جعفر! و من هم در همان سنین کودکی این نوا را زمزمه می کردم.

برای من و همه ی کسانی که جیره خوار سفره ی گسترده ی دختر این امام همامند و البته برای جمیع شیعیان و محبین اهل بیت(ع)، نام مبارک موسی بن جعفر(ع) نامی آشنا و دلنشین است. از حضورتان اجازه می خواهم خاطره ی زیارت مرقد شریف آن بزرگوار را برایتان بنویسم. شاید برای چند لحظه هم که شده شما خواننده ی گرامی نیز از این راه دور زائر آن قبر شریف باشید! برای خواندن خاطره به ادامه ی مطلب مراجعه بفرمایید!

 

ادامه نوشته

توهمات رجویه!

این روزها سالروز عملیات مرصاد است. عصر که تلویزیون نگاه می کردم با خودم گفتم بد نیست مطلبی در باره ی این عملیات بنویسم. همچین که دست به کار نوشتن شدم نظرم به مطلب بسیار زیبا و عبرت آموزی از سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی افتاد. تصمیمم عوض شد و همان مطلب را عینا برایتان آوردم. خیلی زیبا و دلنشین است. شاید اگر آن روزها این مطلب پخش می شد به عنوان جوک سال برگزیده می شد. با هم بخوانیم.

مسعود خان رجوی

سخنرانی مسعود رجوی پیش از عملیات مرصاد

چکیده: ...محمود، وقتی كه تهران را گرفتی در خیابان طالقانی به ساختمان بنیاد علوی می‌روی. در طبقه پنجم آنجا اتاقی است كه روزی اتاق من و اشرف و موسی بوده است. سلام من را به ساكنین آنجا می‌رسانی و اگر مردم آنجا بودند جای دیگری را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بیرون كردند. آن اتاق را برای من نگه‌دار تا وقتی كه به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم. ادامه ی این قصه را در ادامه ی مطلب بخوانید!

 

 

ادامه نوشته